خشن

/xaSen/

    hoyden
    rough
    rude
    lurid
    abrasive
    abrupt
    coarse
    crass
    crude
    grim
    gross
    hard
    hardhearted
    inclement
    indelicate
    neanderthal
    primitive
    randy
    rank
    relentless
    rugged
    rustic
    stern
    stiff
    tough
    ungainly
    violent
    gruff
    hoarse
    raucous
    thick
    strident
    harsh

فارسی به انگلیسی

خشن شدن
toughen

خشن و بدخلق
bearish

خشن و زمخت
gravelly

خشن و سوزان
astringent

خشن و مرد رفتار
butch

خشن و ناگه گوی
brusk, brusque

خشن و نامنظم
rough-and-tumble

خشن و نفهم
barbarous

خشن وشکسته شدن صدا
crack

خشن وشکسته کردن صدا
crack

خشن کردن
rough, toughen

مترادف ها

stour (اسم)
بزرگ، هیجان، خشن، کشمکش

truculent (صفت)
وحشی، بی رحم، سبع، ژیان، خشن، قصی القلب

unmannered (صفت)
بی ادب، خشن، فاقد رفتار شایسته، بدون اداب

raucous (صفت)
ناهنجار، خشن، زمخت، خیلی نامرتب

rough (صفت)
ناهنجار، درشت، خشن، سترگ، زمخت، زبر، نا هموار، حدسی

harsh (صفت)
تند، درشت، زننده، لاغر، خشن، ناگوار، عنیف، ناملایم، خشن و ضعیف

coarse (صفت)
ناهنجار، درشت، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، زبر

randy (صفت)
زبان دراز، سرکش، بی تربیت، خشن، شهوانی، افسار گیسخته، گدای سمج و بی ادب

rude (صفت)
زشت، تجاوز به عصمت، جسور، ابدار، گستاخ، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، خشن در رفتار، نا هموار، خام، غیر متمدن

sore (صفت)
دردناک، دشوار، خشن، مبرم، مجروح

tough (صفت)
سفت، سخت، محکم، شق، دشوار، بادوام، خشن، زمخت، شدید، سر سخت، با اسطقس، پی مانند

high (صفت)
رشید، علیه، با صدای بلند، بلند، خوشحال، علوی، خشن، عالی، گزاف، مرتفع، زیاد، عالی مقام، عالیجناب، علی، متعال، بو گرفته، بلند پایه، رفیع، وافرگران، تند زیاد، با صدای زیر، اندکی فاسد

brutish (صفت)
پست، درشت، حیوانی، خشن، بی شعور، ددمنش

brute (صفت)
بی رحم، سبع، خشن، حیوان صفت، جانور خوی، بی خرد

wooden (صفت)
شق، چوبی، خشن، از چوب ساخته شده

blatant (صفت)
خود نما، رسوا، خشن، پر سر و صدا، شلوغ کننده، بی معنی و بی ملاحظه

stark (صفت)
سفت، کامل، حساس، شاق، خشن، رک، قوی، شجاع، زبر، پاک، خشک و سرد

impolite (صفت)
بی ادب، بی تربیت، خشن، زمخت، غیر متمدن

bearish (صفت)
بی تربیت، مثل خرس، نکره، خشن، خرس وار

churlish (صفت)
بی تربیت، خشن، زمخت، خشن و رذل

caddish (صفت)
پست، بی تربیت، خشن، اوباش صفت

unkempt (صفت)
ناهنجار، خشن، ژولیده، ناسترده، شانه نکرده

blowsy (صفت)
خشن، سرخ روی، سرخ گونه، زمخت

blowzy (صفت)
خشن، سرخ روی، سرخ گونه، زمخت، شلخته

boorish (صفت)
دهاتی، خشن، بی نزاکت

indelicate (صفت)
خشن، بی نزاکت

ragged (صفت)
کهنه، خشن، زبر، نا هموار، ناصاف، پاره پاره، ژنده

brusque (صفت)
بی ادب، خشن، خشن در رفتار

stocky (صفت)
کوتاه، خشن، کلفت، قوی، چارشانه

gruff (صفت)
ناهنجار، درشت، ترشرو، بد خلق، خشن، گرفته، دارای ساختمان خشن و زمخت

hoarse (صفت)
خفه، خشن، زمخت، گرفته، خشن و ضعیف، خیلی نامرتب، خرخری

plebeian (صفت)
بی ادب، خشن، خشن و رذل

offish (صفت)
خشن، منزوی

crusty (صفت)
تند، سخت، خشن، پوسته مانند

scabrous (صفت)
زننده، هرزه، خشن، زبر، نا هموار، پوسته پوسته، دان دان

woolly (صفت)
خشن، پشمالو، پرپشم، پشم دار، پشم نما

ungracious (صفت)
منفور، خشن، خارج از نزاکت، ناصواب

iron-bound (صفت)
خشن، با اهن بسته

rough-and-ready (صفت)
خشن

rowdy (صفت)
سرکش، خشن، چموش

scraggy (صفت)
لاغر، خشن، دارای دندانههای غیر منظم

پیشنهاد کاربران

یکی از واژه هایی که فرهنگ ها، نادرست آن را عربی می خوانند واژه "خشن" است. این واژه در واقع از اوستایی اَخشَئِن به چم زبر و درشت است این واژه را را در سغدی نیز می توان دید
این واژه "خَشِن" خیلی آشکار است که از "خشم" پارسی آمده است و بنا بر گفته دوستان، در زبان کهن اوستایی نیز بوده است.
پس آزاد هستیم که از این واژه به کار ببریم و آسوده باشیم که این واژه، واژه ای اوستایی است.
بِدرود!
واژه خشن
معادل ابجد 950
تعداد حروف 3
تلفظ xašen
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [قدیمی]
مختصات ( ~. )
آواشناسی xaSen
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
واژه خشن از ریشه ی واژه ی پارسی خشم است.
...
[مشاهده متن کامل]

👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه خشم از فارسی میانه ʾyšm، xyšm ( xēšm، �خشم� ) ، از پارسی باستان *aišima ( اوستایی را مقایسه کنید 𐬀𐬉𐬱𐬆𐬨𐬀 ( aēšəma ) , 𐬀𐬉𐬴𐬨𐬀 ( aēṣ̌ma ) ) , از پروتوایرانی *HayšHmah، از پروتو - هندوایرانی *HayšHmas، از پروتو - هند و اروپایی *h1oysh2 - mo - s، از *h1eysh2 - .
هم خانواده پهلوی 𐫙𐫢𐫖𐫃 ( ʿšmg /⁠išmag⁠/,
“wrath, the demon wrath” ) and
منابع ها.
منابع ها. فرهنگ واژه های اوستا
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
واژه خشم
معادل ابجد 940
تعداد حروف 3
تلفظ xašm
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [پهلوی: hešm, ēšm]
مختصات ( خَ ) [ په . ] ( اِ. )
آواشناسی xaSm
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

gruff
درمورد صدا husky
لجام گیسخته
xaŝen این واژه در اوستایی: اَخشَئِنَ axŝaena و به واتای: زبر، درشت، زمخت بوده است. پس پارسی است و نه اربی
خشم از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر آن
خشم=خش ( خشن، زمخت، اخم ) م ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش زخم، اخم، شخم، تخم، مهم، لخم و. . . است )
...
[مشاهده متن کامل]

خشن=خش ( خشم، خراش ) ن ( پسوند نامساز )
خشخش
خاشخاش=خشخاش
خراش
خشاب=خش ( خراش، خشم ) اب ( پسوند نامساز شدن، نمونه دیگرش گواب ( جواب ) ، نواب، جوراب، کباب، کتاب، دولاب، مهراب، مرداب، گوراب ( خراب ) ، سراب، تناب، نوشاب، شاداب، پرتاب، آسیاب، سیراب )
خشت=برا لبه های تیزش از ریشه خش بهریده اند
خشک
خَش
روشنگری: در زبان پارسی سداها مهم نیستند و میتوانند بگردنند
مانند: خَش، خِشخِش، خُشک و. . .

خشن به معنی درشت و مخالف نرم است ممکن است به ادمی تندخو نیز خشن گویند اما به معنی تندخو نیست
rough
xaŝen این واژه در اوستایی: اَخشَئِنَ axŝaena و به واتای: زبر، درشت، زمخت بوده است. پس پارسی است و نه اربی.

بپرس