تحریک کردن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عذاب دادن، دلخور کردن، اذیت کردن، بستوه اوردن، مزاحم شدن، عاجز کردن، عصبانی کردن
تحریک کردن، خشمگین کردن، تهییج کردن، بخور دادن به
اضافه کردن، بدتر کردن، خشمگین کردن، خون کسی را بجوش اوردن
برانگیختن، بدتر کردن، خشمگین کردن، تشدید کردن، اوقات تلخی کردن، از جا در بردن
خشمگین کردن، خون کسی را بجوش اوردن، غضبناک کردن، خشمناک کردن، ژکیدن
خشمگین کردن، اتشی کردن، بسیار خشمگین کردن
ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، رنجه دادن
خشمگین کردن، خشمگین ساختن
خشمگین کردن، غمگین کردن، بدخلق کردن
خشمگین کردن، کینه ورزیدن، برسرلج اوردن
برانگیختن، ازردن، خشمگین کردن، رنجاندن، عصبانی کردن، سوزش دادن
خشمگین کردن، عصبانی کردن
خشمگین کردن
برانگیختن، تحریک کردن، خشمگین کردن، بر افروختن، دامن زدن