خشت بر آب زدن: [ کنایه، عامیانه ]
کاری بیهوده و عبث کردن
ابن یمین می گوید:
در عشق تو بر دل رقم صبر کشیدن
چون خشت زدن بر زبر آب روان است
کاری بیهوده و عبث کردن
ابن یمین می گوید:
در عشق تو بر دل رقم صبر کشیدن
چون خشت زدن بر زبر آب روان است
مهتاب بگز پیمودن ؛ کار بی حاصل کردن.
آب به غربال پیمودن ؛ کاری بی حاصل و بی سود کردن :
هرگز نکند بر تو اثر چاره دشمن
هرگز نشود بر تو روا حیله محتال
کان چاره چو سنبیدن کوهست بسوزن
وان حیله چو پیمودن آب است بغربال.
معزی.
- باد پیمودن ؛ کار بی نتیجه و سود کردن :
... [مشاهده متن کامل]
تو تا می بادپیمائی شب و روز
در این خانه برآمد سال هفتاد.
ناصرخسرو.
تو باد پیمودی همچو غافلان و فلک
بکیل روز و شبان عمر بر تو برپیمود.
ناصرخسرو.
خدای داند من دل بر او نمی بندم
که باد پیمود آن کس که آسمان پیمود.
مسعودسعد.
به آتش اندری از آبروی رفته خویش
مپاش بیش بسر خاک و باد کم پیمای.
سوزنی.
نخواستم اگر این باد عشق پیمودن
و لیک می نتوان بستن آب طبع روان.
سعدی.
گفتن که نه ازو داد باشد
پیمودن باد و باد باشد.
امیرخسرو.
هرگز نکند بر تو اثر چاره دشمن
هرگز نشود بر تو روا حیله محتال
کان چاره چو سنبیدن کوهست بسوزن
وان حیله چو پیمودن آب است بغربال.
معزی.
- باد پیمودن ؛ کار بی نتیجه و سود کردن :
... [مشاهده متن کامل]
تو تا می بادپیمائی شب و روز
در این خانه برآمد سال هفتاد.
ناصرخسرو.
تو باد پیمودی همچو غافلان و فلک
بکیل روز و شبان عمر بر تو برپیمود.
ناصرخسرو.
خدای داند من دل بر او نمی بندم
که باد پیمود آن کس که آسمان پیمود.
مسعودسعد.
به آتش اندری از آبروی رفته خویش
مپاش بیش بسر خاک و باد کم پیمای.
سوزنی.
نخواستم اگر این باد عشق پیمودن
و لیک می نتوان بستن آب طبع روان.
سعدی.
گفتن که نه ازو داد باشد
پیمودن باد و باد باشد.
امیرخسرو.