خش خش

/xeSxeS/

    crackle
    rustle
    scrape
    scratch
    crackling
    interference

فارسی به انگلیسی

خش خش کردن
crinkle, grate, groan, interfere, rustle, to rustle

خش خش کردن در اثر سایش
grit

خش خش یا خش وخش
rustle, frou-frou

مترادف ها

noise (اسم)
فریاد، سر و صدا، صدا، شلوغ، بانگ، طنین، اختلال، قیل و قال، خش خش، پارازیت، امد و رفته، شایعه و تهمت

froufrou (اسم)
حاشیه دوزی، خش خش، حشو و زوائد

rustle (اسم)
خش خش، صدای برگ خشک

mush (اسم)
خش خش، خمیر نرم، احساسات بیش از حد، سفر پیاده در برف، حریره ارد ذرت، صدای مزاحم، پارازیت

پیشنهاد کاربران

خشت خشت. [ خ ِ خ ِ ] ( اِ صوت ) خش خش و آن صوت کاغذ و جامه و غیر آن است :
خشت خشت موش در گوشش رسید
خفت مردی شهوتش کلی رمید.
مولوی ( مثنوی ) .
خش خشت. [ خ ِ خ ِ ] ( اِ صوت ) بمعنی خشت خشت است که صدای ورق کاغذ و جامه و آواز شلوار نوپوشیده باشد و جز آن. ( از برهان قاطع ) :
...
[مشاهده متن کامل]

که فرومرد از یکی خش خشت موش.
مولوی.

xaŝen این واژه در اوستایی: اَخشَئِنَ axŝaena و به واتای: زبر، درشت، زمخت بوده است. پس پارسی است و نه اربی
خشم از ریشه خش میاد، نمونه های دیگر آن
خشم=خش ( خشن، زمخت، اخم ) م ( پسوند نامساز، نمونه های دیگرش زخم، اخم، شخم، تخم، مهم، لخم و. . . است )
...
[مشاهده متن کامل]

خشن=خش ( خشم، خراش ) ن ( پسوند نامساز )
خشخش
خاشخاش=خشخاش
خراش
خشاب=خش ( خراش، خشم ) اب ( پسوند نامساز شدن، نمونه دیگرش گواب ( جواب ) ، نواب، جوراب، کباب، کتاب، دولاب، مهراب، مرداب، گوراب ( خراب ) ، سراب، تناب، نوشاب، شاداب، پرتاب، آسیاب، سیراب )
خشت=برا لبه های تیزش از ریشه خش بهریده اند
خشک
خَش
روشنگری: در زبان پارسی سداها مهم نیستند و میتوانند بگردنند
مانند: خَش، خِشخِش، خُشک و. . .

بپرس