خسیس؛ این کلیدواژه که قانون تغییر شکل حروف در این کلمه اعمال گردیده است در واقع مرتبط با کلمه ی خز و خزر و خزان و خوارزم و خسوف با مفهوم گرفتن گرما و انرژی و ایجاد سرما در خود مخاطب و طرف مقابل می باشد. قانون دیگری که در این کلمه برای ایجاد اسم اعمال گردیده قانون استفاده از باب خروج در باب خروج جهت ایجاد یک دالان در ساختمان کلمه می باشد مانند فلسفه بیتوته سمسام و حتی در زبان انگلیسی مانند کلمه ی connect.
... [مشاهده متن کامل]
متضاد مفهومی کلمه ی خسیس از طریق قانون انطباق ریشه خود همین کلمه، کلمه ی سخی و سخاوت می باشد. یعنی انسان خسیس می خواهد نعمتی را از دیگران بگیرد و بالعکس انسان سخی قصد دادن نعمت به دیگران را دارد.
تفاوت معنایی کلمه خسیس با بخیل هم در شخصیت های انسانی به گونه ای است که شخص خسیس چشم دیدن نعمتی در دست دیگران را ندارد و به دنبال راهی است تا اون نعمت را از دیگران بگیرد و شخص بخیل مانند خلاب که به چاه توالت گفته می شود فقط در حال جمع کردن و ندادن نعمتی به دیگران می باشد. ولی شخص خسیس نه تنها به کسی چیزی نمی دهد بلکه نعمتی که خدا به کسی داده باشد هم می خواهد آن شخص نداشته باشد. و در مقابل این دو صفت رزیلانه کلمه ی رشک با مفهوم یافتن راهی تحت عنوان راه گشایی برای اون مرتبه و مقام برای خودش هم می باشد.
کِنِسک در واجآهنگ ( لهجه ) اسپهانی.
همان کنس، و گناس در گویشهای ایرانی
خسیس: همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
آبکور �bkur، ژگور žagur، جبلاج jeblāj، تنگ چشم، فرومایه ( دری )
آبلیس �blis، کنجوس konjus ( خراسانی )
ساگوت sāgut ( خراسانی: sagot )
غیژن qižan ( سغدی: qiŝcane )
گناس genās ( لری )
گمج gomaj ( گیلکی )
آب از دست نچکیدن کسی را ؛ سخت ممسک بودن.
احمق
سخت پنجه. [س َ پ َ ج َ / ج ِ ] ( ص مرکب ) قوی پنجه. || مجازاً، کنایه از ممسک و بخیل. ( آنندراج ) :
از سخت پنجه زر نستاند مگر عوان
یک تن تواند آنکه جواهر ز کان کشید.
امیرخسرو ( از آنندراج ) .
نم پس ندادن
خسیس به زبان سنگسری
چِشم تنگ. . . نِظر تِنگ. . . . سِفت. . . کِنس. . . . نِ دِست وِه نِجیکینده
مال دوست. . . مال رِ جون دهنده
خسیس بر منافع طلبی خود آید دوران
خسیس در درون در انزوا هست ویران
... [مشاهده متن کامل]
خسیس ز مال خود نگذرد در جانش به مال در جان
ز احترام و تکریم نصیب خسیس نیست در هر زمان و مکان
ز خسیس خیر نه بر کسی نه این و این و نه دیگران
خسیس ز مال دوستی داستان بر قلب و جان
خسیس در خود محوری جلوه او آشکار وپنهان
بر خسیس در ارزش مال هیچ نیست هم وزن هم پیمان
بر خسیس ز هر زمان که بگذرد در مال دوستی او هست فروزان
سیری نیست ز مال دوستی کلافی او را در بر گیرد تابان
پارسی گر خسیس از خود محوری به خدا محوریرود روان
ز نور معنویت هست درمان بر هر خسیس مجنون
ما در ملایر از واژه گناس استفاده میکنیم
🇮🇷 همتای پارسی: تنگچشم 🇮🇷
از کون درآوردن، توی دهان گذاشتن: [عامیانه، کنایه ] بسیار خسیس بودن .
لقمه شمار. [ ل ُ م َ / م ِ ش ُ ] ( نف مرکب ) کسی که به ضیافت اغنیا بی طلب رود و لقمه شمارد. ( آنندراج ) . || بخیل که لقمه مهمان شمارد :
لقمه مستان ز دست لقمه شمار
کز چنین لقمه داشت لقمان عار.
اوحدی.
فکر کنم واژه خسیس با واژه خس بی ربط نباشه
در گیلگی که بازمانده زبان پهلویه ، به خسیس gomaj می گن
جماد الکف ؛ بخیل. ( اقرب الموارد ) .
تنگ خوان ؛ بدسفره. کنایه از خسیس :
جهانا مرا خیره مهمان چه خوانی
که بد میزبانی و بس تنگ خوانی.
ناصرخسرو.
جعد انگشت ؛ کنایه از بخل و خست باشد. ( برهان قاطع ) .
واژه خسیس یک واژه کاملا پارسی است به عربی می شود بخیل در زبان ترکی می شود پنته واژه خسیس صد درصد پارسی است.
کسی که به هیچ کس هیچی نمیده رو میگن ناخن خشک یا اب از دستش نمیچکه
دوزاری،
دوزاری بیشتر به چم آدم بی ارزش است ولی پیوند دادنی به آدم خسیس هم هست کسی که دوزاری اندیش است.
غازبین
لغت نامه دهخدا
غازبین . ( نف مرکب ) آن که یک غازرا در نظر گیرد. کنایه از شخص بسیار لئیم و خسیس .
معنی ضرب المثل - > طناب مفت گیر بیاره خودشه دار میزنه
مفت خور و سوءاستفاده کننده، کسی که از هیچ چیز مفت صرف نظر نکند.
گران جان
miser
niggard
Stingy
تنگ در. [ ت َ دَ ] ( ص مرکب ) بخیل . ممسک . ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . که در خانه اش بروی کسی باز نشود. مقابل فراخ در : ممدوح بماندند دو سه بارخدایان زین تنگ دلان ، تنگ دران ، تنگ سرایان . سوزنی ( از یادداشت ایضاً ) .
گران کیسه. [ گ ِ س َ / س ِ ] ( ص مرکب ) کنایه از ممسک و بخیل. ( آنندراج ) .
سخت پنجه . [س َ پ َ ج َ / ج ِ ] ( ص مرکب ) قوی پنجه . || مجازاً، کنایه از ممسک و بخیل . ( آنندراج ) : از سخت پنجه زر نستاند مگر عوان یک تن تواند آنکه جواهر ز کان کشید. امیرخسرو ( از آنندراج ) .
زفت. . . رذل. . . دون. . . کنس. . . لئیم. . . ناکس. . . شح. . .
تُنُک چشم
جماد الکف
زُفت
منبع: واژه نامه لغت فرس اسدی طوسی
پست و بی ارزش
بخیل
بخیل، تنگ نظر، کنس، لئیم، ممسک، پست فطرت، دون، رذل، فرومایه، پست، بی ارزش
خسیس به ترکی: قیتمیر، چیلیس
کنایه های ترکی مربوط به خسیس بودن:
عبارت های: بَرک اولماق، اوغوجو مؤحکم سیخماق، اؤلی ائششَکین نالین چَکمَک، گؤتونَن قوم اوغورلاماق، قیرووی اولماق، همگی کنایه از خسیس بودن هستند.
گدا
معنی بدجنس را هم می دهد
ناخون خشک
گناس> کنس>
گناس شکل درست آن است و در لری کاربرد دارد
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٠)