اصطلاح شهنه که به خسوف هم تعبیر شده است به حالتی گویند که شاه از شاهی و سخاوت افتاده باشد. مثل زمانی که ماه در آسمان شب نباشد و در پشت زمین قرار بگیرد و در زاویه ای قرار بگیرد که نتواند نور خورشید را برای آسمان شب انعکاس بدهد. به این حالت ماه گرفتی گفته می شود.
... [مشاهده متن کامل]
اصطلاح خسوف مترادف خِسَّت و خسیس و متضاد مفهومی سخاوت و سخی بودن می باشد که قانون تضاد مفهومی از یک ریشه در این کلمه اعمال گردیده است. قانون تضاد مفهومی با استفاده از ریشه خود کلمه برای زمانی اعمال می گردد که دیگر نیازی به کلمات دیگر برای ترجمه نباشد. مثلاً اگر کلمه خسوف از سخاوت ایجاد نمی گردید باید از کلمه ای مثل بخیل برای ترجمه استفاده می کردیم. هر چند که کلمه بخیل هم فقط گیرنده هست و دهنده نیست. مثل خلاب یا چاه فاضلاب که فقط گیرنده هست. در صورتی که کلمه خسیس در اینجا چیزی نگرفته که بخواهد چیزی بدهد.
قانون ایجاد تضاد مفهومی با جابجایی دو یا چند حرف مثل مرحوم محروم ( به دست آوردن و از دست دادن ) یا مثل سخاوت و خسوف ( بخشش و بخل ) فرق و رفق ( دوری نزدیکی ) ذلت و لذت ( حس مادی و معنوی ) کپ پک ( فضای باز و فضای بسته ) صفحه صُحَف صحافی فصیح ( جمع و فرد ) سطل سلط سلطه تسلط مسلط ( تسلط شرایط از بالا و پایین ) تهی متهاون محتوا ( پر و خالی )
اصطلاح کسوف مترادف مفهومی و منشعب از کلمه کثیف و کثافت می باشد. و متضاد مفهومی کثافت، ذکاوت می باشد. یعنی ماه مانند یک لَکّه ی سیاه و کثیف جلوی تابش نور خورشید به زمین را می گیرد. به طوری که به این حالت که ماه در بین خورشید و زمین قرار می گیرد و حالت یک حلقه نورانی که وسطش لکه ای از سیاهی وجود دارد و تاریک است خورشید گرفتگی یا کسوف می گویند. البته در مورد کلمه کسوف و کثیف لازم به توضیح می باشد که قانون ذات حروف در این دو کلمه نیز خودنمایی و نقش ایفا کرده است. بدین صورت که ذات حرف ( و ) در میان کلمه کسوف و دیگر کلمات نماد ایجاد جریان در کلمه را نقش ایفا می کند مثل رود صوت شوت فرود صعود و . . . و ذات حرف ( ی ) با توجه به مدل صدور حجم آوا از ابزارهای دهانی که از پهنای سطح زبان در دهان جاری می شود در کلماتی قابل مشاهده هست که اشاره به پایین بودن چیزی که معمولا داری پهنا و سطحی باشند را نشان می دهد مثل زمین زیر یون یِر یار ایران سیلینگ یا مثل تفاوت نیترات و نیتریت که نیتیریت شکل پایدارتری نسبت به نیترات دارد. بسیط و بساط و بسط، تریلی و ترولی.
یکی از هزار دلیل بر کره بودن زمین است.
واژه خسوف
معادل ابجد 746
تعداد حروف 4
تلفظ xosuf
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( خُ ) [ ع . ] ( مص ل . )
آواشناسی xosuf
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
خسوف:افتادن سایه زمین بر روی ماه که طبق قرآن همان سجده اوست، باعث پدیده خسوف یا ماه گرفتگی می گردد؛ پس تماشای خسوف همان تماشای سجده زمین است.
برای همین انسان با دیدن سجده ماه و زمین باید نماز آیات بخواند و سجده برود و برخی اعمال، چون اعمال زناشویی و خندیدن در این زمان کراهت شدید دارد. بهتر است بدانیم طول سایه زمین ۴۰ هزار کیلومتر است، یعنی سجده زمین ۴۰ هزار کیلومتر طول دارد.
... [مشاهده متن کامل] خسوف از ماده خسف ( بر وزن وصف ) به معنی پنهان گشتن و مخفی شدن است ، لذا پنهان شدن نور ماه در زیر سایه زمین را خسوف می نامند .
معنی خسوف و کسوف تاریکی است یکی تاریکی ماه و دیگری تاریکی خورشید .
چه واژه خسوف و چه کسوف هر دو عبری هستند
... [مشاهده متن کامل]
در زبان عبری به تاریکی חֹשֶׁךְ : خوشیخ : تاریکی گفته می شود و وقتی ( الف لام ) عبری یعنی ( ها ) می گیرد می شود : הַחֹשֶׁךְ : هاخوشیخ
در عبری س ، ش تلفظ می شود و" ف "چیزی شبیه ه و خ .
4 - . . . . אֱלֹהִים, בֵּין הָאוֹר וּבֵין הַחֹשֶׁךְ .
4. . . خداوند ، نور ( روشنایی ) و تاریکی ( ظلمت ) را از هم جدا کرد .
אֱלֹהִים : الوهیم ( خداوند )
, בֵּין ( بَیّن ) جدا کرد ( معادل بَیّن عربی به معنی جدا و آشکار و هویدا کردن
הָאוֹר : ها نور ( النور ) نور ، روشنایی
וּבֵין : و بین ( و جدا کرد )
הַחֹשֶׁךְ : هاخوشیخ : تاریکی
تورات ، باب پیدایش: آیه 4 )
خوشیخ : کسوف و خسوف
ماه سرخ