admit, confess, own, profess, yield
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
هسته، دانه، شالوده، مغز، تخم، هسته اصلی، مغزهسته، خستو
خستو
پیشنهاد کاربران
کورش جان خسته که امروز بجای مانده میگویند برابر با زخمی شدن است از خستن و پیوندی با ماندگی ندارد و هیچ پیوندی با خستو ندارد خستوه از ستوه شده است و خودستوه شدن را خستوه گویند -
- دوستی که گفتند بسیار به کار نرفته باید بیشتر جستجو کنند برای نمونه در کوشنامه ایرانشان چندین بار امده در سام نامه نیز دگر انکه خستو را در هر گونه سرود می توان بکار برد و پیوندی با انچه فرمودید ندارد -
... [مشاهده متن کامل]
برای نمونه - دگر باره خستو شود یار من -
یار اگر خستو شود من جان دهم از بهر یار -
هزار مژده به یاران نگار خستو شد -
- دوستی که گفتند بسیار به کار نرفته باید بیشتر جستجو کنند برای نمونه در کوشنامه ایرانشان چندین بار امده در سام نامه نیز دگر انکه خستو را در هر گونه سرود می توان بکار برد و پیوندی با انچه فرمودید ندارد -
... [مشاهده متن کامل]
برای نمونه - دگر باره خستو شود یار من -
یار اگر خستو شود من جان دهم از بهر یار -
هزار مژده به یاران نگار خستو شد -
شگفت است که واژه ی خستو تنها واژه در برابر واژگان تازیِ اقرار و اعتراف است اما چندان به کار گرفته نشده است. فردوسی با بیشترین بسامد یازده بار، اسدی دو بار ، فخرالدین در ویس و رامین دو بار، ناصر خسرو در خوان اخوان یک بار و فرخی در ابیات پراکنده یک بار به کار برده اند.
... [مشاهده متن کامل]
شاید توجه ویژه ی فردوسی هم به سبب وزن شعر بوده است که خستو با یک هجای کوتاه در پیشانی ، آهنگ فعولن را دارد مانند:
که خستو .
چو خستو .
چه خستو و . . .
... [مشاهده متن کامل]
شاید توجه ویژه ی فردوسی هم به سبب وزن شعر بوده است که خستو با یک هجای کوتاه در پیشانی ، آهنگ فعولن را دارد مانند:
که خستو .
چو خستو .
چه خستو و . . .
خَسْتُو :معترف
دکتر کزازی در مورد واژه ی خَستو می نویسد : ( ( خَستو به معنی معترف است و در پهلوی خوستوگ xwastūg بوده است . او ū ، در واژه ، پساوند بازخوانی است . این پساوند در پهلوی اوگ ūg بوده است . ریخت پهلوی پساوند هنوز در واژه ی پیوک ، ساخته شده از "پی " و " اوک " که به معنی بیماری ِ رشته است باز مانده است ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( به هستیش، باید که خَسْتُو شوی
ز گفتار ِ بی کار ، یکسو شوی؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 178 )
دکتر کزازی در مورد واژه ی خَستو می نویسد : ( ( خَستو به معنی معترف است و در پهلوی خوستوگ xwastūg بوده است . او ū ، در واژه ، پساوند بازخوانی است . این پساوند در پهلوی اوگ ūg بوده است . ریخت پهلوی پساوند هنوز در واژه ی پیوک ، ساخته شده از "پی " و " اوک " که به معنی بیماری ِ رشته است باز مانده است ) )
... [مشاهده متن کامل]
( ( به هستیش، باید که خَسْتُو شوی
ز گفتار ِ بی کار ، یکسو شوی؛ ) )
( نامه ی باستان ، جلد اول ، میر جلال الدین کزازی ، 1385، ص 178 )
واژه خستو یا خستود . . . . . از کارهل ( فعل ) خسته شدن هست . . . . . و در همین چم نیز هست یعنی خسته شدن . . . . اما فردوسی چم زیر گفتاری انرا بکار گرفته یعنی اقرار کردن . . . . چرا که با خسته شدن . . .
... [مشاهده متن کامل]
... [مشاهده متن کامل]
. . اقرار نیز از پی ان میاید. . . . خستود شدن تنها در چم فرگان ان . . . . . به مانای خستگی و خسته شدن اشت . . . . بهر حال میتوان از ان هم به عنوان خسته شده استفاده برد وهم اقرار کردن. . . . .