منبع. عکس فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
در کارچان یعنی پرمایه و غلیظ
خِسَّت معنی خساست و خسیس بودن می دهد.
khessat
نمونه از کلیدر محمود دولت آبادی جلد اول:
اما چشم مردی که دانه به زمین می پاشد به جمع آوری دانه است. گرچه این کار به زحمتش نیرزد. بار را - اگر چه خوشه های تهی - نمی تواند مانده بر زمین ببیند. در این باب بی گذشت و پرخسّت است.
خست = خس اَست
خس = خز / خیز / خیس / خزان و . . . که در همه اینها نوعی در کف بودن و پایین بودن و نشسته بودن را میبینیم و از همینرو به کسی که در آن نشست و پایینی رخ داده باشد خسته میگویند =>
خسته = خس استه = کسی که خس و خز ( خزان ) در آن رخ داده باشد.
throw money around like a man with no hands ( v. )
( Aus. ) to be very mean
در کردی جنوبی
خست:انداخت, خستن:انداختن
تنگ نظری
شح
در زبان لری بختیاری به معنی
خسته
Kaste