خست

/xast/

    meanness
    miserliness
    stinginess

مترادف ها

meanness (اسم)
پستی، خاتوله، خست، خشک دستی، خبی، سفلگی، خسیسی

avarice (اسم)
از، طمع، حرص، خست، زیاده جویی

parsimony (اسم)
خست، صرفه جویی، امساک، کم خرجی، خسیسی

miserliness (اسم)
خست، خسیسی

vileness (اسم)
خست، خسیسی

sordidness (اسم)
خست، خسیسی

پیشنهاد کاربران

در کارچان یعنی پرمایه و غلیظ
خِسَّت معنی خساست و خسیس بودن می دهد.
khessat
نمونه از کلیدر محمود دولت آبادی جلد اول:
اما چشم مردی که دانه به زمین می پاشد به جمع آوری دانه است. گرچه این کار به زحمتش نیرزد. بار را - اگر چه خوشه های تهی - نمی تواند مانده بر زمین ببیند. در این باب بی گذشت و پرخسّت است.
خست = خس اَست
خس = خز / خیز / خیس / خزان و . . . که در همه اینها نوعی در کف بودن و پایین بودن و نشسته بودن را میبینیم و از همینرو به کسی که در آن نشست و پایینی رخ داده باشد خسته میگویند =>
خسته = خس استه = کسی که خس و خز ( خزان ) در آن رخ داده باشد.
throw money around like a man with no hands ( v. )
( Aus. ) to be very mean
در کردی جنوبی
خست:انداخت, خستن:انداختن
تنگ نظری
شح
در زبان لری بختیاری به معنی
خسته
Kaste

بپرس