خریدن


    buy
    condemn
    purchase
    take
    to shop
    to buy
    to purchase
    to redeem

فارسی به انگلیسی

خریدن اشخاص با پول
buy

خریدن و با قیمت بیشتر فروختن
scalp

مترادف ها

procure (فعل)
تحصیل کردن، بدست اوردن، خریدن، خرید کردن، جاکشی کردن

buy (فعل)
تطمیع کردن، خریدن، خریداری کردن، خرید کردن

shop (فعل)
خریدن، خریداری کردن، خرید کردن، مغازه گردی کردن

bargain (فعل)
چانه زدن، خریدن، خریداری کردن

purchase (فعل)
خریدن، خریداری کردن، خرید کردن، ستون ساختن

invest (فعل)
خریدن، خرید کردن، سرمایه گذاری کردن، گذاردن، نهادن، اعطاء کردن، سرمایه گذاردن

make a purchase (فعل)
خریدن، خرید کردن

پیشنهاد کاربران

از دیده من می تانیم از دیده واژه های خِر ، خِرکش و . . . بهش نگاه کنیم چون در خیلی از گویش ها خِریدن گفتار می شَد یا می تانیم از این دید نگاه کنیم که در فارسی میانه می گفتند خریدن � خَر بیدن � خر بودن
واژه خریدن
معادل ابجد 864
تعداد حروف 5
تلفظ xaridan
ترکیب ( مصدر متعدی ) [پهلوی: xarītan، مقابلِ فروختن]
مختصات ( کن . )
منبع فرهنگ فارسی هوشیار
فرهنگ فارسی معین
شرا
خریداری کردن. [ خ َ ک َ دَ ] ( مص مرکب ) خریدن. ابتیاع کردن : و هرهفته به یکبار ایشان را بنزدیک خویش خواندی و خریداری کردی چون نفروختندی باز بزندان فرستادی. ( تاریخ بخارا نرشخی ) . || پذیرفتن. قبول کردن. ( یادداشت بخط مؤلف ) :
...
[مشاهده متن کامل]

بدخو نشدستی تو گر زانکه نکردیمان
با خوی بد از اول چندانت خریداری.
منوچهری.
و حیلتها ساختند تا رأی نیکوی او را در باب ما گردانیدند و وی نیز آن را که ساختند خریداری کرد. ( تاریخ بیهقی ) .

خریداری
یک جفت قالیچه خریده بود به سیصد تومان .
خریدن : درقدیم به معنای خر کردن مشتری بوده همانگونه که فروختن به معنای آتش زدن یا افروختن مال بوده است .
درگویش بهابادی یعنی اِسّوندَن
ابتیاع

بپرس