خروشیدن


    to shout
    roar
    clamour
    fume
    grumble
    roll
    snarl
    storm
    to roar
    to clamour

فارسی به انگلیسی

خروشیدن از خشم
groan

خروشیدن از شدت درد
groan

خروشیدن با دندان های نمایان
growl

مترادف ها

cry (فعل)
خروش برآوردن، داد زدن، فریاد زدن، گریه کردن، صدا کردن، خروشیدن، بانگ زدن، مصوت کردن

shout (فعل)
خروش برآوردن، داد زدن، فریاد زدن، خروشیدن، مصوت کردن، فریاد کردن، جیغ زدن

rage (فعل)
خروشیدن، خشمگین شدن، خشمناک شدن، غضب کردن، شدت داشتن، متلاطم شدن

roar (فعل)
داد زدن، غریدن، غرش کردن، خروشیدن، داد کشیدن، خرناس کشیدن

bubble (فعل)
گفتن، جوشاندن، جوشیدن، قلقل زدن، حباب براوردن، خروشیدن، بیان کردن، فوران کردن

پیشنهاد کاربران

فریاد کردن
بانگ و فریاد بر آوردن به پا خواستن
بانگ و فریادبرآوردن, , , به پا خاستن

آوائی که با دیدن خورشید از گلو بر آید.  خر به معنی خورشید است. خروس با طلوع خورشید خروشید.

بپرس