خرمن

/xarman/

    harvest
    shock
    stack
    crop
    heap
    halo

فارسی به انگلیسی

خرمن بردار
harvester

خرمن سوخته
ruined, impoverished

خرمن گیسو
shock

خرمن ماه
halo

خرمن کردن
to stack, to heap up, to gather in

خرمن کوب
thresher, flail

خرمن کوبی
thrashing corn

خرمن کوبیدن
thresh

مترادف ها

stack (اسم)
توده، دسته، بسته، پشته، دودکش، کومه، خرمن، قفسه کتابخانه

shock (اسم)
توده، تلاطم، ضرب، ضغطه، لطمه، تصادم، صدمه، تکان، خرمن، هول، تشنج سخت، هراس ناگهانی

harvest (اسم)
نتیجه، محصول، حاصل، خرمن، هنگام درو، وقت خرمن

پیشنهاد کاربران

خرمن: توده و مقداری زیادی از هر چیزی هم انباشته میشود
توده و مقداری زیادی از هر چیزی هم انباشته میشود
خرمن در بسیاری از شعرهای فارسی هلال ماه منظور است.
مانند استفاده در اسم خرمن بیگم
معنی بیگم: بانو، بی بی، خاتون، خانم ، ملکه مادر
خرمن. . جمع کردن
خرمن به هرمان کوردی هورامی شبیه به معنی کار ، کار انجام شده ست .
توده ، تبه ، محصول
مقدار انبوه از هر چیز
جایی که جو ، گندم و کاه انباشته شده است
جایگاهی پر از گندم ، جو ، کاه و چیز های مزرعه ای است
توده چیزی
توده
توده ی هرچیز

خرمن : گیاه بی ارزش و زیاد
محل انباشته شدن کاه و گندم و جو
زد بر خرمن ما آتش محبت او
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٣)

بپرس