به انسان پیر و کهنسالی که براساس کهولت سن، کم حواس شده است
واژه خرفت
معادل ابجد 1280
تعداد حروف 4
تلفظ xereft
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [مٲخوذ از عربی: خَرِف] [عامیانه]
مختصات ( عا. )
آواشناسی xereft
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
بی هوش و گوش
نمونه:
. . . شیوه ی برخوردی نیرنگبازانه در لاپوشانی ناتوانی های سرشتی سامانه ای بی سر و سامان، زمینگیر شده و بیم برانگیز برای هستی همه ی جانداران که کم و بیش در هر زمینه ای بکار گرفته می شود و به �کوچه ی علی چپ می زند� تا توده ی مردمی سر درگم شده را بی هوش و گوش تر [خرفت تر] نموده و از بار فشار هر روز فزاینده بر دوش آن کاسته و فراخور روز و روزگار، کاستی ها و نارسایی ها را بگردن دیگری یا چیزی دیگر بیفکند.
... [مشاهده متن کامل]
برگرفته از یادداشتی در دست کار
خیره هوش/هش . [ رَ / رِ ] ( ص مرکب ) کودن . خرفت : چنین هم برآورد بیژن خروش که ای ترک بدگوهر خیره هوش . فردوسی .
ترا راهزن خواند و مارکش مرا دیو مردم خورخیره هش . اسدی .
خرفت بیشتر واسه کسی به کار برده میشه ، که بر اثر پیری و کهولت سن، عقلش رو از دست داده باشه و عقلش تباه شده باشه
کند فهم
کسی که بر اثر پیری فساد و تباهی عقل پیدا کرده است
کسی است که بی عقل و بی درک و فهم است
تنبل و بی عقل