زبان های ترکی�در چند مرحله بر�زبان فارسی�تأثیر گذاشته است. نخستین تأثیر زبان ترکی بر پارسی، در زمان حضور سربازان تُرک در ارتش�سامانیان�روی داد. پس از آن، در زمان فرمان روایی�غزنویان، �سلجوقیان�و پس از�حملهٔ مغول، تعداد بیشتری�وام واژهٔ�ترکی به زبان فارسی راه یافت؛ اما بیشترین راه یابی واژه های ترکی به زبان فارسی در زمان فرمانروایی�صفویان، که ترکمانان�قزلباش�در تأسیس آن نقش اساسی داشتند، و�قاجاریان�بر ایران بود. ... [مشاهده متن کامل]
• منابع ها. تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. اول و دوم، انتشارات ققنوس، ۱۳۷۴ • تاریخ ادبیات ایران، ذبیح الله صفا، خلاصه ج. سوم، انتشارات بدیهه، ۱۳۷۴ • حسن بیگ روملو، �احسن التواریخ� ( ۲ جلد ) ، به تصحیح�عبدالحسین نوایی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، ۱۳۴۹. ( مصحح در پایان جلد اول شرح مفصل و سودمندی از فهرست لغات�ترکی�و�مغولی�رایج در متون فارسی از سده هفتم به بعد را نوشته است ) • فرهنگ فارسی، محمد معین، انتشارات امیر کبیر، تهران، ۱۳۷۵ • غلط ننویسیم، ابوالحسن نجفی، مرکز نشر دانشگاهی، تهران، ۱۳۸۶ • فرهنگ کوچک زبان پهلوی، دیوید نیل مکنزی، ترجمه مهشید فخرایی، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی، تهران، ۱۳۷۹
سلام، به مازندرانی میشه ( سندبزرگ )
به زبان سنگسری شنگول shangol دّل شاد dal shad دل اروم dal arom خاشال khoshe دل به چه خرسند هر چه هست از او فرزند نیک چون برگ گل هر چه هست از او خرسند ز نعمت فراوان هر چه هست از او ... [مشاهده متن کامل]
باغ و راغ ودشت خرسند باز از او ز هوا پاک دل شاد باز از او اب روان در کوه ودشت وبیابان باز از او ابر با باران خنده بر جهان باز از او خرسند ز میوه های و گلهای گوناگون باز از او خو و ماه و ارض نعمت فزون باز از او ما در رد نعمت ناشکر باز صبر ازاو خرسند ز چندین خطا باز صبر از او ز ما گناه فزون باز ساتر از او خرسند ز زیبایی رخ عاشق جمال خود باز از او خرسند از اعضای بدن هر کدام یک کارخانه باز نعمت از او چشم با چند میلیون سلول تصور در دهم ثانیه نعمت از او پارسی نا از او بازگشت او این ره از او اکثریت در غفلت ندانیم کمال و سعادت رفتن به سو او باز همه چیز از او 🥀🥀🥀🌹🌹🌹🥀
خرسند در پارسی باستان: اوثندو uşandu؛ در سغدی: اغوسند aqusand و غوسند qusand، و خوسند xusand؛ در پارتی، مانوی و پهلوی: hunsand. و به معنی کسی است که خونش در آرامش است.
واژه خرسند معادل ابجد 914 تعداد حروف 5 تلفظ xorsand نقش دستوری صفت ترکیب ( صفت ) [پهلوی: xorsand] ‹خورسند› مختصات ( خُ سَ ) ( ص . ) آواشناسی xorsand الگوی تکیه WS شمارگان هجا 2 منبع لغت نامه دهخدا فرهنگ فارسی عمید فرهنگ فارسی معین فرهنگ فارسی هوشیار