خرسند

/xorsand/

    content
    contented
    glad
    happy
    willing
    propitious
    satisfied

فارسی به انگلیسی

خرسند بودن
please

خرسند ساز
entertaining

خرسند شدن
cheer

خرسند کردن
cheer, entertain, flatter, gladden, please, satisfy, take, tickle

مترادف ها

satisfied (صفت)
راضی، سیرچشم، خرسند، خوشنود، سیر، خشنود

happy (صفت)
راضی، فرخنده، خوشحال، مبارک، خجسته، فرخ، سعید، خوشبخت، سعادتمند، خوش، مسرور، شاد، خرسند، محظوظ، خوش وقت، خندان، سفیدبخت، بانوا

content (صفت)
راضی، خرسند، خوشنود

glad (صفت)
خوشحال، مسرور، شاد، خرسند، خوشنود، محظوظ، خوش وقت، خشنود

پیشنهاد کاربران

به زبان سنگسری
شنگول shangol
دّل شاد dal shad
دل اروم dal arom
خاشال khoshe
دل به چه خرسند هر چه هست از او
فرزند نیک چون برگ گل هر چه هست از او
خرسند ز نعمت فراوان هر چه هست از او
...
[مشاهده متن کامل]

باغ و راغ ودشت خرسند باز از او
ز هوا پاک دل شاد باز از او
اب روان در کوه ودشت وبیابان باز از او
ابر با باران خنده بر جهان باز از او
خرسند ز میوه های و گلهای گوناگون باز از او
خو و ماه و ارض نعمت فزون باز از او
ما در رد نعمت ناشکر باز صبر ازاو
خرسند ز چندین خطا باز صبر از او
ز ما گناه فزون باز ساتر از او
خرسند ز زیبایی رخ عاشق جمال خود باز از او
خرسند از اعضای بدن هر کدام یک کارخانه باز نعمت از او
چشم با چند میلیون سلول تصور در دهم ثانیه نعمت از او
پارسی نا از او بازگشت او این ره از او
اکثریت در غفلت ندانیم کمال و سعادت رفتن به سو او باز همه چیز از او
🥀🥀🥀🌹🌹🌹🥀

خرسند در پارسی باستان: اوثندو uşandu؛ در سغدی: اغوسند aqusand و غوسند qusand، و خوسند xusand؛ در پارتی، مانوی و پهلوی: hunsand. و به معنی کسی است که خونش در آرامش است.
واژه خرسند
معادل ابجد 914
تعداد حروف 5
تلفظ xorsand
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [پهلوی: xorsand] ‹خورسند›
مختصات ( خُ سَ ) ( ص . )
آواشناسی xorsand
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ فارسی هوشیار
شاش و خشنود و قانع
بشاش , سرحال

بپرس