خرده

/xorde/

    bit
    fragment
    fault
    minute point
    atom
    crumb
    detail
    dollop
    driblet
    fraction
    grain
    jot
    matchwood
    modicum
    nub
    odd
    paring
    peewee
    scrap
    shiver
    sliver
    smithereens
    soupon
    splinter
    touch
    trivial
    whit
    retail

فارسی به انگلیسی

خرده استخوان
group of small bones

خرده استخوان پا
tarsus

خرده استخوان دست
carpus

خرده الماس
diamond-dust

خرده ای
odd

خرده بورژوا
petit bourgeois

خرده بین
critical, acute, cavilling meticulous, cavilling, microscopic

خرده بینی
critical or acute observation, scrutiny

خرده پا
small-time, straw boss, junior, petty, picayune, underling, truck

خرده پادشاه
satrap

خرده چوب
chip

خرده حساب
small accounts, score, small accounts(to settle)

خرده ریز
sundries, trinkets, pedlary, gewgaw, giblet, gimcrack, odds and ends, sundry, trumpery, truck

خرده ریز زیبا
bric-a-brac

خرده ریزه
nubbin

خرده ریگ برای ریختن دور ریل های راهاهن
ballast

خرده زارع
crofter

خرده ساز
breaker

خرده سنگ
chip, rubble, gravel, detritus, aggregate

خرده سنگ برای ریختن دور ریل های راهاهن
ballast

مترادف ها

small (اسم)
خرده

particle (اسم)
ذره، لفظ، حرف، خرده، ریزه

bit (اسم)
ذره، خرده، مته، رقم دودویی، تکه، قطعه، لقمه، سرمته، دهنه، لجام، پاره، ریزه، تیغه رنده

grain (اسم)
ذره، جو، خرده، شاخه، حالت، دانه، حبوبات، حبه، حب، غله، چنگال، رنگ، رگه، مشرب، دان، تفاله حبوبات، یک گندم معادل 0/0648 گرم

sliver (اسم)
خرده، قاش، تراشه، تکه باریک، ته جاروب، فتیله نخ

fragment (اسم)
خرده، تکه، قطعه، پاره، باقی مانده، قطعات متلاشی

fritter (اسم)
خرده، پاره، خاگینه گوشت دار

anything small (اسم)
خرده

crumb (اسم)
خرده، خرده نان، هر چیزی شبیه خرده نان

debris (اسم)
خرده، اوار، باقی مانده، اثار مخروبه، اشغال روی هم ریخته

filings (اسم)
خرده

mote (اسم)
نقطه، خرده، اتم، خال، ریزه، دره

piece (اسم)
سر، خرده، دانه، مهره، تکه، قطعه، لقمه، پاره، بخش، نمونه، پارچه، کمی، عدد، اسلحه گرم، قطعه ادبی یا موسیقی، نمایشنامه قسمت

shred (اسم)
ذره، خرده، تکه، پاره، سرتکه پارچه

shiver (اسم)
خرده، ریزه، لرز، لرزه، ارتعاش

splinter (اسم)
خرده، تراشه، باریکه چوب، خرده شیشه

spall (اسم)
خرده، سنگ ریزه، توفال

vestige (اسم)
ذره، اثر، نشان، خرده، جای پا، بقایا، ردیا

groat (اسم)
ذره، خرده، سکه نقره چهار پنسی

snip (اسم)
برش، خرده، قطعه، ته سیگار، ادم کوچک یا بی اهمیت

small piece (اسم)
خرده

spill (اسم)
خرده

tittle (اسم)
ذره، نقطه، خرده، همزه

vestigium (اسم)
خرده

sub- (پیشوند)
زیر، خرده، تحت

پیشنهاد کاربران

آجر 10سوراخ قالب بزرگ
درود ُ سپاس
در پاسخ به کاربر ع گفته شود که واژه "خُرد" به چم کوچک و ریز، در زبان پهلوی به دو دیسه خوَرت ( xvart ) و خورت ( xurt ) بکار می رفت و همچنین خورتک ( xurtak ) به چم خرده، ریزه، خردسال که در نام خرده اوستا ( xurtak apastak ) نیز دیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

با نگاه به تاریخ آذربایگان که زبان کهن آن دیار را پهلوی می شناساند، بهنجار و طبیعی خواهد بود که بسیاری از واژگان در روند دگرش پهلوی به ترکی، از زبان بومی به زبان نوآمده درون شده و برخی از آنها به ساختار کارواژه های ترکی نیز راه یافته باشند.
پس خرده نگری و کوته بینی ( خورتک نیکیریشنیه ) را کنار بگذارید و با خوانش تاریخ نیاکانتان، از تعصب خشک بر روی این زبان وارداتی دست بکشید.

ریشه ی واژه های #خرد #خرد_کردن #خرده ✅
این واژه از فعل #qırtmaq #قیرتماق است.
قیرتماق - qırtmaq : بطور کم و جزئی بریدن
جدا کردن
با نوک انگشتان جدا کردن
اذیت کردن
Daşqın💢
بریدن
نیشگون
...
[مشاهده متن کامل]

ulusal s�zl�k 💢الدار فنی
خسیس : #qırtmır
این فعل مشتقل شده از فعل qırmaq به معنی قطع کردن و بریدن است. 🛑
qır ıt
این فعل اصلا به مصدر فارسی هم نیامده و با فعل کردن معنی خود را کامل میکند. 🛑
واژه qırta - xırda خرده کاملا کلمه ی ترکی است به معنی تیکه ی کوچک بریده شده یا کنده شده.

باقی مانده هرچیز، اندک، کم،

بپرس