خرج کردن


    expend
    spend
    to spend

فارسی به انگلیسی

خرج کردن بی محابا
plunge

خرج کردن پول و اعتبار
disburse

مترادف ها

disburse (فعل)
پرداختن، پرداخت کردن، خرج کردن

outlay (فعل)
خرج کردن، بیرون گستردن

spend (فعل)
صرف کردن، خرج کردن، تمام شدن، صرف شدن، سودن

expend (فعل)
صرف کردن، مصرف کردن، خرج کردن

پیشنهاد کاربران

پول بالای چایی دادن
خرج کردن فارسی است به معنای هزینه کردن
خرجیدن
خرج یک واژه فارسی است که در فارسی میانه هرگ آمده. پیرس: دیمه ۴۳ از نسک فرهنگ کوچک زبان پهلوی نوشته د. ن. مکنزی
هَزیدن: خارج شدن ( فارسی میانه: Uzitan )
هزاندن: خارج کردن
هزش: خروج
هزینه: خرج ( فارسی میانه: Uzenak )
کاش یک سیلی هم خرج آریا می کردند.
از دست دادن
خرج کردن یعنی 的确切

بپرس