erase (فعل)پاک کردن، محو کردن، تراشیدن، خراشیدن، ستردن، اثار چیزی را از بین بردنscratch (فعل)قلم زدن، خراشیدن، خارش کردن، خراش دادن، خاراندن، خراشاندن، خط زدنscrape (فعل)پاک کردن، زدودن، تراشیدن، خراشیدن، پنجول زدن، ستردن، خاراندن، خراشاندن، خست کردن، با ناخن و جنگال خراشیدنgraze (فعل)خوراک دادن، چریدن، خراشیدن، چراندن، تغذیه کردن از، گله چراندن، چرانیدنchafe (فعل)ساییدن، خون کسی را بجوش اوردن، بوسیله اصطکاک گرم کردن، اوقات تلخی کردن به، خراشیدن، به هیجان اوردن، سابیدنscrub (فعل)تمیز کردن، خراشیدن، مالیدن، ستردن، خراش دادن، مالش دادنglance (فعل)خراشیدن، نگریستن، برانداز کردن، نگاه مختصر کردن، نظر اجمالی کردن، به یک نظر دیدنscab (فعل)خراشیدن، پوسته پوسته شدنrase (فعل)محو کردن، تراشیدن، خراشیدن، له کردن، ستردن، با خاک یکسان کردن، خراش دادن
خراشیدنحک، خراش دادن، زخم کردن، مجروح ساختن، مجروح کردن، تراشیدن، زدودن، ستردن، محو کردن، خاریدن، خدشه دار کردن، مخدوش کردن+ عکس و لینک