خراب کردن


    botch
    cave
    destroy
    devastate
    mangle
    mess
    ruin
    unbalance
    unmake
    waste
    queer
    bust

فارسی به انگلیسی

خراب کردن تدریجی
decay

خراب کردن چیزی
fumble

خراب کردن روحیه
demoralize

خراب کردن روحیه کسی
psych

خراب کردن ساختمان
demolish

خراب کردن عمارت
unbuild

خراب کردن هر دو سرو
double fault

خراب کردن و چاپیدن
rape

خراب کردن کار
flub

مترادف ها

ruin (فعل)
فاسد کردن، سربه سر کردن، فنا کردن، خراب کردن، سیاه کردن

destroy (فعل)
برانداختن، ضایع کردن، کشتن، نابود کردن، از بین بردن، فنا کردن، خراب کردن، تباه کردن، ویران کردن

undo (فعل)
باطل کردن، خنثی کردن، خراب کردن، بی اثر کردن، باز کردن، واچیدن، بیابرو کردن

corrupt (فعل)
فاسد کردن، خراب کردن، تباه کردن

spoil (فعل)
ضایع کردن، فاسد کردن، از بین بردن، خراب کردن، فاسد شدن، خسارت وارد کردن، ناگوار کردن، پوسیده شدن، لوس کردن، رو دادن

debauch (فعل)
فاسد کردن، خراب کردن، هرزه کردن، الواطی کردن

deteriorate (فعل)
عیب دار کردن، بدتر کردن، خراب کردن، فاسد شدن، روبزوال گذاشتن

wreck (فعل)
سربه سر کردن، خراب کردن

pull down (فعل)
تخفیف دادن، کاستن، پایین اوردن، خراب کردن، دریافت کردن

batter (فعل)
خراب کردن، خمیر درست کردن، داغان کردن، پی درپی زدن، با خمیر پوشاندن

take down (فعل)
خراب کردن، پیاده کردن

botch (فعل)
خراب کردن، سرهم بندی کردن، سنبل کردن، از شکل انداختن

disfigure (فعل)
خراب کردن، از شکل انداختن، بد شکل کردن، زشت کردن، بدنما کردن، بد ریخت کردن

muck (فعل)
خراب کردن، الوده کردن، پهن کردن

vitiate (فعل)
فاسد کردن، خراب کردن، تباه کردن، تباه شدن، معیوب ساختن، بلا اثر کردن، ناپاک ساختن

impair (فعل)
خرد ساختن، خراب کردن، معیوب کردن، ضعیف کردن، زیان رساندن

demolish (فعل)
خرد کردن، خراب کردن، ویران کردن

devastate (فعل)
خراب کردن، ویران کردن، تاراج کردن، پایمال کردن

dilapidate (فعل)
خراب کردن، بحال ویرانی دراوردن

muddle (فعل)
گیج کردن، خراب کردن، گرفتار کردن، درهم و برهم کردن

ruinate (فعل)
خراب کردن، ویران کردن، منهدم کردن، معدوم کردن

wrack (فعل)
خراب کردن، ویران شدن، خرد و متلاشی شدن

immoralize (فعل)
خراب کردن

unmake (فعل)
خراب کردن، خلع مقام کردن، از خاصیت انداختن

پیشنهاد کاربران

پیشنهادِ واژه :
"گُواپیدن" به معنایِ " تخریب کردن، ویران کردن، از بین بردن و. . . "
" گُواپیدن/گُواپ - " برآمده از پیشوندِ " گُ/وی" به همراهِ بنواژه یِ " واپیدن" است که این نیز خود از ریشه یِ اوستاییِ کهنِ " وَپ:vap" است که کُنونه یِ ( =Praesens ) آن، " واپَ:vāpa" بوده است. این کُنونه اگر بدستِ ما می رسید، به ریختِ " واپ" درمی آمد. پس بُنواژه یِ ( =مصدرِ ) آن " واپیدن/واپ - " می شود و از آنجایی که " وَپ/واپَ" در اوستایی تنها با پیشوندِ " وی" آمده و همچنین می دانیم که پیشوندِ " وی" در پارسیِ نوین به ریختِ " گُ" درآمده است، واژه یِ " گُواپیدن/گُواپ - " را خواهیم داشت.
...
[مشاهده متن کامل]

نکته: " وَپ" به همراهِ پیشوندِ " وی" در اوستایی برابر با " disicere /disiciō" ( لاتین ) و " verwuesten، zerstoeren" ( آلمانی ) است که در اینجا نیز کارکردِ یکسانِ میان دو پیشوندِ " وی/گُ" و پیشوندِ اروپایی" dis" بازنموده می شود.
نکته: ریشه اوستایی - سانسکریت " وَپ" به معنایِ " اَفکندن، انداختن، پرت کردن" بوده است که در اوستایی تنها با پیشوندِ " وی" آمده است و به معنایِ " تخریب کردن، ویران کردن، از بین بردن " می باشد و برابر با " وییاپانینیتن" و " تَپاه اَپی کرتَن" در زبانِ پارسیِ میانه می باشد.
نکته:" وی. واپ" ( اوستایی ) و " وییاپانینیتن" ( پارسیِ میانه ) هیچ پیوندِ ریشه ای با یکدیگر ندارند. ( بنابر دیدگاه ک. بارتولومه ) .
نکته:به گمان من بهترین پیشوند در زبانِ پارسی برایِ " ازمیان بردن، خراب کردن، ویران کردن" ، بکارگیریِ پیشوندِ " وی/گُ" می باشد. این را به روشنی می توان در زبانهایِ اوستایی و پارسیِ میانه دید.
نکته:" وی. واپ " در یَشتِ اوستا ( Yt. 32. 10 ) جایی که سخن از " ویرانی و نابودیِ چراگاهها" است، بکاررفته است.
. . . . . . . . . . . . . . . . . . . . . .
پَسگشت:
ستون 1346 از نبیگِ " فرهنگنامه زبان ایرانی کهن" ( کریستین بارتولومه )

خراب کردن
با سلام
معادل انگلیسی �خراب شدن وجه کسی� و �خراب شدن پیش زمینه ذهنی از کسی� چی میشه؟
بنیاد بردن . [ ب ُ ب ُ دَ ] ( مص مرکب ) خراب کردن . منهدم کردن . ( فرهنگ فارسی معین ) :
پاک کن چهره ٔ حافظ به سر زلف ز اشک
ورنه این سیل دمادم ببرد بنیادم .
حافظ ( دیوان چ غنی ص 216 ) .

...
[مشاهده متن کامل]

شراب تلخ صوفی سوز بنیادم بخواهد برد
لبم بر لب نه ای ساقی و بستان جان شیرینم .
حافظ.

Ruin=Break down
بنیاد برکندن
هدم، تخریب، تخریب کردن، ویران ساختن، از حیز انتقاع انداختن، ازکارانداختن، اسقاط کردن، تباه ساختن، ضایع کردن، تباه کردن، به فحشا کشانیدن، فاسد کردن
هدم

بپرس