خراب شدن تدریجیdecayخراب شدن سر کسیdescentخراب شدن گوشتspoilخراب شدن ماشین ا لاتbreakdownخراب شدن موتورstallخراب شدن میوهspoilخراب شدن وضع مالیbust
decay (فعل)ضایع کردن، فاسد شدن، خراب شدن، پوسیدن، محو شدن، تباه شدن، تنزل کردن، منحط شدنbe destroyed (فعل)خراب شدنbecome spoiled (فعل)خراب شدنbe ruined (فعل)سیاه شدن، خراب شدنbe devastated (فعل)خراب شدن
آپَخشیتَن= �paxshitan نابود ـ خراب ـ منهدم ـ منفجر ـ ویران شدن ( ریشه پهلوی )از کار افتادنdieinformal to stop working SYN break downThe engine spluttered and died+ عکس و لینک