spit
خدو دادن
drool
خدو ساختن
salivate
خدو سازی
salivation
فارسی به انگلیسی
خدو دادن
خدو ساختن
خدو سازی
مترادف ها
میله، شمشیر، دشنه، سیخ، رطوبت، تف، بزاق، اب دهان، خدو، سیخ کباب
خوی، بزاق، اب دهان، خدو
پیشنهاد کاربران
در گویش مازنی / khado= خدو با فتح خ
در گویش مازنی خدو یک کلمه با ریشه ( ای خدا )
برای ناز ونوازش کودکان به جای کلمه ( ای خدا ) ( یا خدا ) از اصطلاح خدو استفاده می شود
در گویش مازنی خدو یک کلمه با ریشه ( ای خدا )
برای ناز ونوازش کودکان به جای کلمه ( ای خدا ) ( یا خدا ) از اصطلاح خدو استفاده می شود
بیت مثال:
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
( مولوی بزرگ )
او خدو انداخت بر روی علی
افتخار هر نبی و هر ولی
( مولوی بزرگ )
بزاق
خدو - خوی: عرق بدن و اب دهان
خدو با بن ریشه هندواروپائی سوید sweid در زبان پهلوی خوی xwey ودر در ایران قدیم سوایاداس swayadas ، در اوستا خوودا xvaeda ودر سانسکریت سودا saveda ودر لاتین سودور sudor و در انگلیسی سوبت sweat میباشد ( ( فرهنگ ریشه های هندو اروپائی آریانپور )
خدو با بن ریشه هندواروپائی سوید sweid در زبان پهلوی خوی xwey ودر در ایران قدیم سوایاداس swayadas ، در اوستا خوودا xvaeda ودر سانسکریت سودا saveda ودر لاتین سودور sudor و در انگلیسی سوبت sweat میباشد ( ( فرهنگ ریشه های هندو اروپائی آریانپور )
آب دهان
آب دهن ( تف )