خجالتی

/xejAlati/

    bashful
    diffident
    self-conscious
    shy
    timid
    timorous
    wallflower

مترادف ها

embarrassed (صفت)
خجل، خجالتی، خجالت کش، ژولیده، منفعل

shy (صفت)
خجل، خجول، کمرو، محجوب، خجالتی، ترسو، رموک

bashful (صفت)
فروتن، خاضع، خجول، کمرو، محجوب، خجالتی، خجالت کش، ترسو، فای

shamefaced (صفت)
خجول، کمرو، خجالتی، خجالت کش، ترسو

self-conscious (صفت)
خجول، خجالتی، خوداگاه

timid (صفت)
کمرو، محجوب، خجالتی، خجالت کش، ترسو

coy (صفت)
فروتن، کمرو، خجالتی، نازکن، غالبا در مورد زن گفته میش

پیشنهاد کاربران

در زندگی مدرن؛ خجالتی بودن یعنی تنها زندگی کردن.
در روانشناسی غربی: از دست دادن فرصتها وحق ها وعدم درخواست خواسته ها . . .
در قدیم:یعنی عزّت نفس وکرامت وإلتزام به حیاء وجلوگیری از طمع وخواسته ها بی نیاز . . . وباید در خانواده وجامعه حفظ ومراعات بشه ومورد تشویق واحترام همه حکماء وفقهاء . . .
...
[مشاهده متن کامل]

حیاء بالاتر از خجل هست.
فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشی‏ عَلَی اسْتِحْیاءٍ قالَتْ إِنَّ أَبی‏ یَدْعُوکَ لِیَجْزِیَکَ أَجْرَ ما سَقَیْتَ لَنا فَلَمَّا جاءَهُ وَ قَصَّ عَلَیْهِ الْقَصَصَ قالَ لا تَخَفْ نَجَوْتَ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ25

تنها : Lone, Solitary
خجالتی : Shy, Timid
ساکت : Quiet, Serene
درونگرا : Introverted
برون گرا : Extroverted
پر جنب و جوش : Vibrant, Energetic, Hyperactive
اجتماعی : Social
پرماجرا : Adventurous
...
[مشاهده متن کامل]

بشاش : Cheerful, Merry, Joyful, Genial, Elated, Gleeful
شوخ طبع : Funny, Humorous
سخاوتمند : Generous, Bountiful, Magnanimous, Munificent
مهربان : Kind, Affectionate
صادق : Honest, Frank, Truthful
سازگار : Compatible, Matchable
بی توجه : Careless
آرام : Calm
مطالبه گر : Demanding
یک دنده : Stubborn, Obstinate
شکاک : Skeptic
حساس : Sensitive, Delicate, Touchy
متفکر : Thoughtful, Thinker
مغرور : Proud, Arrogant
با ملاحظه : Considerate
مواظب : Careful, Attentive
محتاط : Cautious, Wary
با ادب : Polite, Courteous, Complaisant
قابل اعتماد : Trustworthy
کمک کننده : Helpful, Caring
صبور : Patient
خوشبین : Optimistic
آزادی خواه : Liberal
عصبی : Short - tempered
خودخواه : Selfish, Narcissistic
خودجوش : /Spontaneous/

تنک روی. [ ت َ ن ُ / ت ُ ن ُ ] ( ص مرکب ) کنایه از کسی است که به اندک مبالغه از شرم سخن قبول کند و آن را کم روی نیز خوانند. ( انجمن آرا ) . کنایه از صاحب شرم و حیا. ( آنندراج ) . مقابل سخت روی :
دوستی گر دیده ام دانش، ز دشمن دیده ام
چون تنک رویان ز من عیب مراپنهان نداشت.
رضی دانش.
آزرمگین، سربه زیر، شرم رو، شرم زده، شرمگین، شرمناک، کم رو، محجوب
shy

بپرس