ختم

/xatm/

    expiry
    finishing
    adjournment
    (reading the whole of the koran in the)days of mourning

فارسی به انگلیسی

ختم جلسه
prorogation

ختم گزاردن
to commemorate the dead by reading the whole of the koran

ختم کردن
conclude, round up, round, to finish, to settle

مترادف ها

finish (اسم)
خاتمه، پرداخت، پایان، فرجام، ختم، پرداخت رنگ وروغن، دست کاری تکمیلی، پرداخت کار

termination (اسم)
فسخ، خاتمه، پایان، انتها، ختم، پایان دهی، پایان یابی

end (اسم)
حد، پا، اتمام، سر، عمد، خاتمه، منظور، مقصود، مراد، نوک، طره، راس، پایان، انتها، فرجام، ختم، سرانجام، ختام، عاقبت، آخر، غایت، انقضاء

conclusion (اسم)
انجام، اتمام، خاتمه، پایان، انعقاد، استنتاج، نتیجه، فرجام، ختم، اختتام، سرانجام، ختام، فروداشت، عاقبت

sealing (اسم)
ختم

finis (اسم)
خاتمه، پایان، ختم

meeting of mourning (اسم)
ختم

پیشنهاد کاربران

ختم. [ خ َ ] ( ع مص ) مهر کردن چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( از منتهی الارب ) . || پوشانیدن دهان ظرف غذا یا شراب بگل یا موم تا نه از آن چیزی خارج شود و نه بدان چیزی داخل. منه : لیسقون من رحیق مختوم. ( از معجم الوسیط ) . || مهر کردن نامه. امضاء کردن نامه با انگشتری. ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) . منه : ختم الکتاب و علی الکتاب. || مهر نهادن بر دل کسی تا فهم نکند بچیز و بر نیاید از آن چیزی. ( از منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) : ختم اﷲ علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة. ( قرآن 7/2 ) . || رسیدن به آخر چیزی ( از منتهی الارب ) . و چون : هذاالمرهم. . . دواء �نافعاً�. . . فی ختم الجراحات و ادمالها. ( ابن البیطار ) . || تمام گردانیدن و تمام خواندن آن. ( از منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) . منه : ختم الکتاب و نحوه. || تمام گردانیدن. و خواندن همه قرآن. ( دهار ) ( زوزنی ) : ختم القرآن. || بستن در خود بر دیگری. اعراض کردن. رو نشان ندادن. ( از معجم الوسیط ) . منه : ختم بابه علی فلان ؛ ای اعرض عنه. ( از متن اللغة ) . || برگزیدن کسی بر دیگری. برکشیدن. در خانه خود بر دیگری گشودن. منه : ختم بابه له ؛ ای آثره علی غیره. ( از معجم الوسیط ) ( متن اللغة ) . || آب نخستین بکشت دادن. اولین آب بزراعت دادن. پس از تخم افکندن اولین آب به روی کشت بستن. ( از معجم الوسیط ) ( متن اللغة ) . منه : ختم الزرع. || گرد آوردن زنبوران اندک موم رقیق تراز موم لانه و مالیدن وی بر لانه. ( از منتهی الارب ) .
...
[مشاهده متن کامل]

ختم. [ خ َ ] ( ع اِ ) انگوین. ( از مهذب الاسماء ) . انگبین. || دهانه های انگبین. ( از منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) . || مُهر. ج ، ختوم. ( از یادداشت مؤلف ) . || رَین. ( از یادداشتهای مؤلف ) . || طبع. ( از یادداشتهای مؤلف ) . || پایان گفتار و کلام :
چو شد ختم گفتار بیور همه
مر آنرا شنیدند شاه و رمه.
فردوسی.
|| آخر. سرانجام. پایان. انتهاء. تمام. انجام. ( ناظم الاطباء ) . || بپایان رسیده. تمام شده. پایان امری بوجهی که تو گویی دیگر آن امر را پایانی به این خوبی وکمال نیست :
سخن گفتن به که ختم است میدانی و می پرسی
فلک را بین که می گوید بخاقانی بخاقانی.
منبع. لغت نامه دهخدا

خَتم: ١. پایان، فرجام، سرانجام، انجام ٢. پایان دادن ٣. واپسین ۴. آیینِ سوگواری
پایان
تایید کردن
به چیزی خَتمیدن = ختم شدن به چیزی
ختماندن چیزی = پایان دادت به چیزی.
پایانیدن = پایان پیدا کردن
پایانیدن چیزی = پایان دادن به چیزی
فرجامیدن = ختمیدن
فرجاماندن = پایانیدن به چیزی.
مراسم عزاداری
انتها و پایان

این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
اَغْر ( پهلوی )
آئیس ( اوستایی: آئیثیَ )
ویرام ( سنسکریت )
این واژه تازى ( اربى ) ست و سپارش مى شود بجاى آن از واژه هاى اَغْرْ Aqr یا اَگْرْ Agr ( در پهلوى ختم ، پایان ، نهایت ، فرجام ) ، پایان ، فَرْژَفت Farjaft ( در پهلوى ختم ، تمام ، پایان ) ، آئیث ( اوستایى ) ، ویرام ( سانسکریت ) بهره جست.