ختم. [ خ َ ] ( ع مص ) مهر کردن چیزی. ( تاج المصادر بیهقی ) ( دهار ) ( از منتهی الارب ) . || پوشانیدن دهان ظرف غذا یا شراب بگل یا موم تا نه از آن چیزی خارج شود و نه بدان چیزی داخل. منه : لیسقون من رحیق مختوم. ( از معجم الوسیط ) . || مهر کردن نامه. امضاء کردن نامه با انگشتری. ( از اقرب الموارد ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) . منه : ختم الکتاب و علی الکتاب. || مهر نهادن بر دل کسی تا فهم نکند بچیز و بر نیاید از آن چیزی. ( از منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) : ختم اﷲ علی قلوبهم و علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة. ( قرآن 7/2 ) . || رسیدن به آخر چیزی ( از منتهی الارب ) . و چون : هذاالمرهم. . . دواء �نافعاً�. . . فی ختم الجراحات و ادمالها. ( ابن البیطار ) . || تمام گردانیدن و تمام خواندن آن. ( از منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( اقرب الموارد ) . منه : ختم الکتاب و نحوه. || تمام گردانیدن. و خواندن همه قرآن. ( دهار ) ( زوزنی ) : ختم القرآن. || بستن در خود بر دیگری. اعراض کردن. رو نشان ندادن. ( از معجم الوسیط ) . منه : ختم بابه علی فلان ؛ ای اعرض عنه. ( از متن اللغة ) . || برگزیدن کسی بر دیگری. برکشیدن. در خانه خود بر دیگری گشودن. منه : ختم بابه له ؛ ای آثره علی غیره. ( از معجم الوسیط ) ( متن اللغة ) . || آب نخستین بکشت دادن. اولین آب بزراعت دادن. پس از تخم افکندن اولین آب به روی کشت بستن. ( از معجم الوسیط ) ( متن اللغة ) . منه : ختم الزرع. || گرد آوردن زنبوران اندک موم رقیق تراز موم لانه و مالیدن وی بر لانه. ( از منتهی الارب ) . ... [مشاهده متن کامل]
ختم. [ خ َ ] ( ع اِ ) انگوین. ( از مهذب الاسماء ) . انگبین. || دهانه های انگبین. ( از منتهی الارب ) ( متن اللغة ) ( معجم الوسیط ) . || مُهر. ج ، ختوم. ( از یادداشت مؤلف ) . || رَین. ( از یادداشتهای مؤلف ) . || طبع. ( از یادداشتهای مؤلف ) . || پایان گفتار و کلام : چو شد ختم گفتار بیور همه مر آنرا شنیدند شاه و رمه. فردوسی. || آخر. سرانجام. پایان. انتهاء. تمام. انجام. ( ناظم الاطباء ) . || بپایان رسیده. تمام شده. پایان امری بوجهی که تو گویی دیگر آن امر را پایانی به این خوبی وکمال نیست : سخن گفتن به که ختم است میدانی و می پرسی فلک را بین که می گوید بخاقانی بخاقانی. منبع. لغت نامه دهخدا
خَتم: ١. پایان، فرجام، سرانجام، انجام ٢. پایان دادن ٣. واپسین ۴. آیینِ سوگواری
پایان
تایید کردن
به چیزی خَتمیدن = ختم شدن به چیزی ختماندن چیزی = پایان دادت به چیزی. پایانیدن = پایان پیدا کردن پایانیدن چیزی = پایان دادن به چیزی فرجامیدن = ختمیدن فرجاماندن = پایانیدن به چیزی.
مراسم عزاداری
انتها و پایان
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست: اَغْر ( پهلوی ) آئیس ( اوستایی: آئیثیَ ) ویرام ( سنسکریت )
این واژه تازى ( اربى ) ست و سپارش مى شود بجاى آن از واژه هاى اَغْرْ Aqr یا اَگْرْ Agr ( در پهلوى ختم ، پایان ، نهایت ، فرجام ) ، پایان ، فَرْژَفت Farjaft ( در پهلوى ختم ، تمام ، پایان ) ، آئیث ( اوستایى ) ، ویرام ( سانسکریت ) بهره جست.