خبرچین

/xabarCin/

    informant
    informer
    snitch
    talebearer
    collaborationist
    blabbermouth
    fink

فارسی به انگلیسی

خبرچین پلیس
nark

مترادف ها

informer (اسم)
مبلغ، جاسوس، کاراگاه، خبر رسان، خبر بر، خبر دهنده، خبرچین، سخن چین، اگاهگر

gossiper (اسم)
ساعی، خبر بر، خبرچین، سخن چین، خبر کش، پخش کننده شایعات افتضاح امیز

fink (اسم)
خبرچین، اعتصاب شکن

newsmonger (اسم)
خبرچین، خبر کش

پیشنهاد کاربران

Tattletale بویژه در مورد بچه ها
جاسوس سخن چین

جاسوس، خبرکش، راید، غماز، نمام
دهن لق
جاسوس
خبر واژه ای عربی است و پارسی آن برای جای گرفتن در کنار «چین» این است:
سَروپ چین ( سروپ از پهلوی سَروو saruv )

بپرس