خبره

/xebre/

    virtuoso
    ace
    au fait
    authority
    expert
    cognoscente
    connoisseur
    judge
    experienced
    familiar
    past master
    swell
    versed
    well-grounded
    well-versed
    wizard
    shark
    sharp

فارسی به انگلیسی

خبره در
ist _

خبره در امور نظامی
militarist

خبره در جلوه گرسازی
showman

خبره در کاری
natural

خبره شدن
master

خبره و خوش سلیقه
discriminating

خبره کارشناس
expert

مترادف ها

expert (اسم)
ممیز، متخصص، خبره، کارشناس، ویژه گر، ویژه کار

connoisseur (اسم)
خبره

taster (اسم)
خبره، چشنده، مزه سنج

پیشنهاد کاربران

خبره. [ خ َ رَ ] ( ص ) محکم. استوار. || پیچیده. خَبْوَه. ( از برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) . || ( اِمص ) سنجش. حساب. ( از ناظم الاطباء ) . رجوع به خِبرِه شود.
خبره. [ خ ِ رَ / رِ ] ( اِمص ) سنجش. حساب. ( از ناظم الاطباء ) . || ( ص ) کارشناس.
...
[مشاهده متن کامل]

خبره. [ خ َ ب ِ رَ ] ( ع اِ ) زمینی که در آن گیاه سدر روید. ( از معجم البلدان یاقوت ) .
خبره. [ خ َ ب ِ رَ ] ( اِخ ) آبی است از آن بنی ثعلبةین سعد از حمی [ قرقگاه ] ربذه. || نام چاهی است از آن اشجع نزد این آب. || نام نخستین علامت این قرقگاه [ قرقگاه ربذة ] از طرف مدینه. ( از معجم البلدان ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

یعنی متخصص
همه فن حریف دوست دختر پیدا کن زن پیدا کن
خبرة
فَسْئَلْ بِهِ خَبیراً59
وَ لا یُنَبِّئُکَ مِثْلُ خَبیرٍ14
. . .
Xpert=eXpert
Mac OS X
Windows XP
eXpression ( تجلّی - تعبیری )
eXpert
eXperimental
eXperimented
eXperience
...
[مشاهده متن کامل]

Arian Expert
Aryan. Expert@Gmail. com
X - Team
. . .
X قبلاً وگاهی دلالت بر تلفظ حرف "خ"
=KH ( در زمان معاصر - مدرن - جدید - نو )
خبرت = Xpert = Khebret . . .

یعنی کار کشته
Handy with = good at using something, especially a tool
زبده
smart money
افراد خبره، آگاه و مطلع
صاحب فن. [ ح ِ ف َن ن / ف َ ] ( ص مرکب ) ذی فن. مخصص. متخصص :
حدیث صحبت خوبان و جام باده بگو
بقول حافظ و فتوای پیر صاحب فن.
حافظ.
آزموده، آگاه، استاد، بصیر، خبیر، زبردست، کارآمد، کاردان، کارکشته، کارشناس، ماهر، متخصص، مطلع
اهل فن
دانشمند و عالم
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٢)