خبر

/xabar/

    news
    information
    notification
    announcement
    notice
    report
    predicate
    communication
    copy
    dope
    intelligence
    line
    premonition
    proof
    tidings
    warning
    word

فارسی به انگلیسی

خبر از چیزی دادن
promise, threaten

خبر اول
lead story

خبر تازه
[n.] news

خبر تازه و مختصر
flash

خبر تکان دهنده
earful

خبر خوش
annunciation, good news

خبر دادن
announce, tell, signalize, suggest, inform, report, notify, tip

خبر دادن علیه کسی
inform

خبر رسان
informant, informer, stool pigeon

خبر غیر مترقبه
bombshell

خبر فرستادن
file

خبر نادرست
grapevine

خبر نیوشی
interception

خبر کشی کردن
gossip, tell, squeal

خبر کوتاه و داغ
flash

خبر یافتن
learn

مترادف ها

account (اسم)
پا، حساب، گزارش، شرح، صورت حساب، خبر، حکایت، سبب، بیان علت، داستان

report (اسم)
گزارش، خبر، شهرت، صدا، انتشار، اشعار

news (اسم)
خبر، اوازه، اخبار

announcement (اسم)
خبر، اعلان، اگهی

information (اسم)
خبر، اطلاع، اخبار، سوابق، اطلاعات، مفروضات، سراغ، معلومات، اگاهگان، پرسشگاه، استخبار

word (اسم)
خبر، خطابت، عهد، لفظ، حرف، گفتار، قول، فرمان، فرمایش، سخن، پیغام، کلمه، لغت، واژه

narration (اسم)
خبر، داستان، سرگذشت، توصیف، داستانسرایی، گویندگی

notification (اسم)
خبر، تذکر، اطلاع، اخطار، اگاهسازی

advice (اسم)
خبر، اگاهی، نصیحت، مشورت، اندرز، نظر، پند، رایزنی، مصلحت، صوابدید، اطلاع

notice (اسم)
خبر، توجه، اعلان، اگهی، اطلاع، اخطار

advertisement (اسم)
خبر، اگاهی، اعلان، اگهی

manifest (اسم)
خبر، اعلامیه، اشاره، بیانیه، نامه

predicate (اسم)
خبر، مسند

پیشنهاد کاربران

خبر:گزارش.
مخبِر:خبرکار.
مستخبر: گزارش دار.
مخبَر:کارخبر.
استخبار ( ات ) :گزارشات ( گزارشاتها ) .
خبیر:گزارشور. دان.
اخبار:گزارش ها.
خُبره:گزارشمند.
"چو" اَو "رو".
"چو" و" رو".
"چو":چاپ.
"رو ":روایت.
ایستگاه گزاره:سد مسدالخبر.
ایست:سد.
گاه:مسد.
ایستگاه: سد مسد.
لری بختیاری
چَو، هَوَر، پَواژ، چیتار:خبر
چَوَل، هَوَرا، پَواژَل، چیتارَل:اخبار
بهار=بهر=هبر=حبر=جبر=خبر ( هر بهار یک خبر است هر خبر می تواند یک بهار باشد. )
پیام
بجای خبر واژه 《نومد 》که از دو بخش نو آمد پدید آمده ، پیشنهاد می شود
خبر= دستان مانند هزار دستان. که کوتاه داستان است. از واژه یاب ابوالقاسم پرتو
درزبان پارسی گاهی یک واژه چندین مانه دارد نمونه آن واژه شیر است.
من واژه "هور" havar بختیاری در جایگزینی از خبر را پسندیدم
بگوییم هورهای امروز
واژه خبر
معادل ابجد 802
تعداد حروف 3
تلفظ xabar
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمع: اَخبار]
مختصات ( عا. )
آواشناسی xabar
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
پیغام
آگاهی رخداد و رویداد
🇮🇷 واژه ی برنهاده: نوداد 🇮🇷
Inkling
گاث / گات / گوت / قید و . . . . همگی از ریشه گفتن هستند و گاث یا گات های زرتشت که به سروده های زرتشت گفته می شود همان ذکرهای زرتشت می باشد که قید دگرشده گوت است به چم ذکر و در زبان لاتین هم گات را به چم ذکر داریم
...
[مشاهده متن کامل]

i got it = من
قید انرا زدن = از یاد بردن
مقید = یاد اور
پس قید همان گات و گوت است و گاها ( خود گاهاٌ گاثاً بوده و به چم یاداوری شده برهه ای می باشد یا همان ذکر و قید شده ) و گاهشماری = ذکرشماری و قیدشماری بوده به چم اینکه اذکار را از یاد نبرند و بشمارند.
پس قید فارسی می باشد و گوت یا گات همان قید است و به خبر میتوان گات گفت
خبر = گات
خبرنگار=گات نگار / گاتور
اخبار=گاتار
مخابرات=گاتال=گات ال=وسیله خبر
مخبر=سخنچین/گاتچین= کسی که ذکر ها را برمیگزیند و میچیند.

خبر=تازه - رخ دادتازه
خبرها= تازه ها - رخدادهای تاره
نُوَل
اینجا دربارش توضیح داده شده:
https://t. me/JavidPajin/294
از ریشه هندواروپایی wer** به معنای الف - گفتن سخن بیان ب - اطلاع دستور آموزش واژه ایرانی خبر به دست آمده همانطور که در ختن - سکا از ریشه ور لغت گ ور Gvar** را ساخته اند که همان خ ور ( گویش لوری کوردی زازکی ) یا خبر امروزیست. همچنین واژه پهلویک *avrh ئوراه به معنای خبر پیغام news message از همین ریشه به دست آمده است. ور در واژه word** انگلیسی به معنای کلمه حرف و واژه اوستایی urvata ** ( ئور وت ) به معنای حکم امر قانون ( سخن گفتن برای فرمان دادن ) به کار رفته که ئوروت امروزه به شکل ئورد دادن=دستور دادن به کار میرود. بدینسان روشن میشود که واژگان عربی اخبار و مخبر و اختبار و استخبار و خبیر و مخابره و مخابرات جعلی هستند.
...
[مشاهده متن کامل]


پیرسها :
* Pahlavi - Pazand Glossary by Martin Haug
** Nostratic Dictionary By Aharon Dolgopolsky

در پهلوی می شود: دَخشَک
گزاره
نُویژ، نوویژ، نورسیده ( کردی: نووِچه )
#پیشنهاد_خودوند
نوداد بجای خبر و نوداد ها به جای اخبار
بهتر ست
خبر ؛ با فتحه خ وسکون ب وسکون ر ، نام رو ستایی از توابع شهربابک استان کر مان است در شمال غربی این شهر قرار دارد ، مسیر راه از جوزم به دهج وسپس به خبر می رسد
نودات=خبر
همانا واژه ( ( خبر ) ) پارسی است.
خبری مهمل
خبری از محسن نشد.
داده
در بسیاری باره ها می توان واژه ی �داده� را جایگزین واژه های �خبر � نمود
خَبَر
این واژه پارسی است :
خَبَر : خَ - بَر
خَ : پیش وند = به سوی بیرون به شکل و چهر های : اَز، زَ ، زُ، سِ، شُ ، اِخ و هم ریشه با : ex, out , aus
بَر : بُن کنون ( مضارع ) از کارواژهء ( مصدر ) بُردن
...
[مشاهده متن کامل]

خَبَر =به سوی یا تَراف ( طرف ) بیرون بُردن
واژهء ویچاردَن به مینه ء خَبر دادن دیس کهن گُزاردن پارسی امروز است :
وی - = گُ ( تمام کارواژه هایی که امروز در پارسی پیشوند گُ دارند در گذشته ها با " وی" لَفزیده می شدند: گُریختن، گُداختن، گُذاشتن ، گُماشتن، گُمیختن ، گُسیختن ، گُشودن، گُساردن، گُستردن. . . و پیشوند " وی" به مینهء : پاد ، ضِد ( زِد ) ، پَخش . . . است )
زاردن = چاردن
واژه های شکافته ( مشتق ) از خَبَر بر پایه دستور زبان اربی برساخته شده اند : اَخبار ، مُخابِره ، اِستِخبار ، مُخبِر ، . . .
خَبَرَنده = مُخبِر : کسی که خبر را به بیرون می برد
هم خبری = خبری که میان دو سو فِرِست و گرفت ( رد و بدل ) می شود، مُخابره بر وَزن و گِرانش مُفاعِله
خَبَرِش یا خَبَرَندِگی = اِستخبار : گیرا و جَلبَنده ( جالب ) اینکه اِس در باب یا دَرب " اِستِفعال" خود به مینهء به سوی بیرون است، وات " ب" به گمان برای آسانی لَفزِش ( تَلَفُظ ) اِزافه یا اَفزوده شده است .
خَبَرها = اَخبار
می توان با گویش های دیگری از "خَ" هم واژه سازی کرد :
اَزبَر ، آزبَر ، زَبَر ، زُبَر ، سِبَر ، سُبَر ، سَبَر ، شِبَر ، شُبَر ، شَبَر، ژَبَر

تازه - تازه ها - نوین.
گزاره، گزارش، نوید و در حالت کلی آگهی بهترین برابر نهاد سره پارسی برای خبرت با استناد به این سروده ی مولوی:
اقتضای جان چو ای دل آگهی ( خبر ) ست
هر که را افزون خبر جانش قوی ست!
خبر:[اصطلاح خبرنگاری] مطلبی که واقعه ای را عیناً به همان شکلی که اتفاق افتاده بدون شرح و تفسیر بیان می کند.
شاید واژه دیگر یا دیگه از واژه ویچر یا ویچار آمد ه است
خبر مفاهیم گوناگون وکاربردهایی دارد
خبر در اخبار مثلا دیگاه digah
و
اخبار واامگاهva _emgag
گزارش روایت
در پارسی " ویچار " به معنای خبر است و " ویچارگزاری : خبرگزاری ، ویچاردن : مخابره ، ویچارگان : مخابرات .
نشان
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
فَواک ( اوستایی: فْرَواک )
سَروپ ( پهلوی: سْروو sruv )
نُویژ noviž ( کردی: نووِچه )
سوژان ( سنسکریت: سوچانَ )
نیوید ( سنسکریت )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٥)

بپرس