در #سیستان هنگامی که نامِ کسی را می پرسیدند. . . او در پاسخ می گفته؛ خاک. . . و سوال کننده به او می گفته: همه از خاکیم . . . سپس آن شخص نامِ خودش را می گفته. . . ... [مشاهده متن کامل]
و این را از سرِ فروتنی و تواضع و شکسته نفسی می گفتند. . . و به احتمالِ زیاد از بقایایِ آموزشهایِ عرفانی در منطقه ی سیستان است. . .
درود بر کاربران گرامی خاک لایه ی نازکی از پوسته ی زمین است که از خرد شدن سنگ ها پدید آمده است. خاک طی زمان طولانی با توجه به عواملی مانند سنگ ها، آب، دمای هوا و هستند های ( موجودات ) زنده یک بخش ( منطقه ... [مشاهده متن کامل]
) تشکیل می شود. بنابراین هر نوع خاک مواد کانی ( معدنی ) ویژه ای ( خاصی ) دارد که انواع گوناگون خاک ها را تشکیل می دهند.
خاک نام فیلمی به کارگردانی و نویسندگی مسعود کیمیایی محصول سال ۱۳۵۲ ایران است. فیلم نامهٔ این فیلم را مسعود کیمیایی بر اساس رمان آوسنه بابا سبحان نوشتهٔ محمود دولت آبادی نوشت. پس از مرگ ارباب روستا زن فرنگی او به کمک مباشر شرورش غلام از پسران بابا سبحان ( جعفر والی ) : صالح ( بهروز وثوقی ) و مسیب ( فرامرز قریبیان ) ، که روی زمین مزروعی او کار می کنند، می خواهد زمینش را به او باز پس بدهند. صالح و مسیب امتناع می کنند؛ اما می پذیرند که اجارهٔ زمین را در موعد مقرر بپردازند. کینهٔ مباشر ( جلال پیشواییان ) از مسیب به دلیل علاقهٔ ناکام او به شوکت ( فرزانه تأییدی ) ، همسر مسیب، است. نزاع او و نوچه هایش بر سر زمین منجر به مرگ مسیب و زخمی شدن صالح می شود. صالح که بر اثر نزاع با غلام و اصابت ضربهٔ بیل بر سرش تعادل روانی خود را از دست داده است غلام را در میدان آبادی به قتل می رساند و خود نیز به دست ژاندارم ها دستگیر و روانهٔ زندان مرکز می شود. ... [مشاهده متن کامل]
مسعود کیمیایی فیلم خاک را براساس داستان آوسنه باباسبحان نوشته محمود دولت آبادی ساخت. این فیلم در شهریور ( ۱۳۵۲ ) اکران شد و متعاقب آن دولت آبادی در یادداشتی به آنچه تغییر نظرگاه داستان خود می نامید اعتراض کرد. بخش هایی از یادداشت دولت آبادی را که در روزنامه کیهان سال ( ۱۳۵۲ ) منتشر شده می خوانید: فیلم خاک را دیدم. فیلم من را منقلب کرد. اول به لحاظ دگرگونی هایی که در پایه های اساسی «آوسنهٔ باباسبحان» ایجاد شده بود. دوم به لحاظ ساخته شدن پاره ای لحظات درخشان در این فیلم و از برخورد این دو جبهه درست و نادرست که در داستان باز شده، منقلب شدم. مسعود کیمیایی عزیز با تغییرات پایه ای که در داستان باباسبحان داده است نه تنها خود را فروکشانده بلکه دیدگاه اصلی داستان را تغییر داده است. «آوسنهٔ باباسبحان» بر محور اقتصادی خرده زمین داری – خرده دولتمندی شهری دور می زند و در مرکز این دایره «عادله» قرار دارد. بیوه ای که با پس مانده اجاره زمین شوهر مرحومش و اجاره بهای مستغلات او در شهرستان زندگی می کند. زمین مشترکی هست بین عادله و باباسبحان که عادله می خواهد سهمیه باباسبحان را بخرد، از آن خود کند و روی زمین چاه آب بزند و به اصطلاح موتوریزه بکند اما باباسبحان تن به رضا نمی دهد و کشمکش درمی گیرد. کیمیایی آمده به جای عادله یک زن فرنگی انتخاب کرده و به جای خانه معمولی عادله در شهرستان یک خانه اربابی و به جای مناسبات عادی و معمولی یک موجر شریک با مستأجر خود رفتار یک ارباب در مقابل یک رعیت قرار داده است که همه اینها جهت نگاه داستان را تغییر می دهد تاحدی که من نمی توانم با سکوت از کنار آن بگذرم. من در این داستان نخواسته ام روابط استعماری را مطرح کنم و چنین موردی جایی در «آوسنهٔ باباسبحان» ندارد. باباسبحان یک داستان سرزمینی و محدود به مسائل درونی است. مبنای واقعی و گرایش به واقعیت دارد و از جنبه های کنایی ( سمبلیک ) برکنار است. همچنان که نویسنده باباسبحان هم برکنار است. من کار کیمیایی را در فن و تکنیک و خلق بعضی صحنه ها ستایش می کنم اما آگاهانه یا ناآگاهانه کیمیایی در ارائه داستان به صورت فیلم زاویه ای جدا از از زاویه دید من انتخاب کرده است و من خود را با نظرگاه او در تضاد می بینم. من متاسفم! نه برای خودم زیرا تاب شنیدن زخم زبان این و آن را دارم. حتی برای کیمیایی هم متأسف نیستم چون او باز هم یک فیلم پرفروش ساخته است… من تنها برای «آوسنهٔ باباسبحان» متاسفم. دلم می خواست از یک داستان ملی فیلمی چنین ساخته شود. چنین نیز می پنداشتم اما نشد و بابا سبحان ها به تاراج رفتند. یکبار در زمین و یکبار در فیلم!
واژه خاک معادل ابجد 621 تعداد حروف 3 تلفظ xāk نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [پهلوی: xāk] مختصات ( اِ. ) آواشناسی xAk الگوی تکیه S شمارگان هجا 1 منبع واژگان مترادف و متضاد فرهنگ فارسی عمید
واژه خاک واژه کاملا پارسی است چون درعربی می شود تربة ودر ترکی می شود تپراک این واژه یعنی خاک صد درصد پارسی است.
فرهنگ معین [ په . ] ( اِ. ) ۱ - رویة زمین که باعث رویاندن نباتات می شود، تراب . ۲ - مملکت ، کشور. ۳ - گور، قبر، گورستان . ۴ - چیز بی قدر ، ~ بر سر شدن کنایه از: سخت بی نوا شدن ، دچار رویدادی بسیار غم انگیز شدن . ، به ~افتادن کنایه از: زبون شدن . ، به ~ افکندن ک
روی بر خاک نهادن: سجده کردن. ( مرزبان نامه، محمد روشن ج اول، چاپ دوم، ۱۳۶۷، ص ۲۸۵ ) .
تربت، تراب، کرب
درگویش تاتی خاکَ به خواهر گفته میشود.
آنچه طبقه ظاهری مین راتشکیل میدهد، زمین وکشور ( اسم ) ۱ - آنچه که بخشی از سطح کر. زمین را پوشانده موجب رویاندن نباتات شود تراب . ۲ - زمین . ۳ - مملکت کشور . ۴ - قبر گور . ۵ - فروتن متواضع سلیم النفس . ۶ - چیز بی قدر و قیمت بکار نیامدنی .
خاک تودهٔ غدار: کنایه از زمین و جهان ِ مادی است. خاک توده: توده ی خاک ‹‹خیز تا زاب روی بنشانیم گردِ این خاکْ تودهٔ غدّار›› ( تازیانه های سلوک، نقد و تحلیل قصاید سنائی، دکتر شفیعی کدکنی، زمستان ۱۳۸۳، ص۳۶٠. )