dynasty
فارسی به انگلیسی
مترادف ها
دودمان، سلسله، خاندان، خانواده، خاندان پادشاهان، ال
دسته، قبیله، خاندان، طایفه، خانواده
دسته، قبیله، خاندان، خانواده
خاندان، طایفه، خانواده، فامیل، خانوار، عشیره، حی
صمیمی، خاندان، خانواده، اهل خانه، اهل بیت، مستخدمین خانه، خانمان
پیشنهاد کاربران
خانواده
خیلخانه. [ خ َ / خ ِ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) خاندان. دودمان. ( برهان قاطع ) ( ناظم الاطباء ) : سلطان. . . را که مستوفی بود هم در آن کوشک بفرمود گرفتن و چون هر دو را موقوف کردند بنه و خزانه و خیلخانه بغارتیدند. ( راحةالصدور راوندی ) . و در سرای سلطان بجانب شرقی متاع تجار و رخت لشکریان بود جمله رجاله بغارتیدند و لشکری که بر جانب غزنی بودند جمله در سلاح رفته و صف کشیدند و خیلخانه نگاه می داشتند و سلطان در سرای سعدالدوله با ده پانزده نفر جاندار مانده بود. ( راحة الصدور راوندی ) . لشکر قصد خیمه مجدالملک کردند او بگریخت و در نوبتی سلطان آمد خیلخانه او بغارتیدند و بسلطان پیغام دادند که او را بدست ما بازده. ( راحةالصدور راوندی ) .
... [مشاهده متن کامل]
همه ملک عجم خزانه من
در عرب مانده خیلخانه من.
نظامی.
و آنکه را پادشه بیندازد
کسش از خیلخانه ننوازد.
سعدی.
... [مشاهده متن کامل]
همه ملک عجم خزانه من
در عرب مانده خیلخانه من.
نظامی.
و آنکه را پادشه بیندازد
کسش از خیلخانه ننوازد.
سعدی.
خانه دان. [ ن َ / ن ِ ] ( اِ مرکب ) خیل خانه. دودمان. خاندان. ( ناظم الاطباء ) : بزرجمهر اصیل بود و از خانه دان ملک و اندیشمندی انوشروان از وی بیشتر از این جهت بودی. ( فارسنامه ٔابن بلخی ص 92 ) .
عترت . . . . قبیله . . . . . دودمان . . . . .
خانواده. دودمان
تاوما ( فارسی هخامنشی )
اهل
آل، اهل بیت، تبار، تیره، خانواده، دودمان، دوده، سبط، سلسله، طایفه، فامیل، عترت، عشیره، قبیله، نژاد، ایل، قوم
ایل
قوم