خاموش کردن


    extinguish
    muffle
    silence
    squelch
    suppress
    to extinguish
    to put out
    to blow out
    to switch off(as an engine)to silence

فارسی به انگلیسی

خاموش کردن اتش
extinction, quench

خاموش کردن چراغ ها در پایان پرده یا نمایش
blackout

خاموش کردن چراغ و نور
kill

خاموش کردن سریع
douse

خاموش کردن موتور
stop

مترادف ها

snub (فعل)
سرزنش کردن، خاموش کردن، نوک کسی را چیدن سربالا

out (فعل)
قطع کردن، رفتن، اخراج کردن، فاش شدن، خاموش کردن، بر کنار کردن، اخراج شدن

dumb (فعل)
خفه کردن، لال کردن، خاموش کردن

stanch (فعل)
فرو نشاندن، بند اوردن، خاموش کردن، ساکت شدن، جلو خونریزی را گرفتن

silence (فعل)
ارام کردن، ساکت کردن، خفه کردن، خاموش کردن

quench (فعل)
فرو نشاندن، دفع کردن، خاموش کردن، اطفا

stifle (فعل)
فرو نشاندن، خفه کردن، خاموش کردن

smother (فعل)
خفه کردن، خفه شدن، خاموش کردن، در دل نگاه داشتن

extinguish (فعل)
کشتن، فرو نشاندن، خاموش کردن، منقرض کردن

muffle (فعل)
چشم بستن، پیچیدن، خاموش کردن، دم دهان کسی را گرفتن

put out (فعل)
برانگیختن، تهیه کردن، تقلا کردن، رنجاندن، ایجاد کردن، اشفته کردن، خاموش کردن، از ساحل عازم شدن

hush (فعل)
خاموش کردن، مخفی نگاه داشتن، صدا در نیاوردن، ارام شدن، ارامش دادن

make silent (فعل)
خاموش کردن

slake (فعل)
فرو نشستن، کاهش، خاموش کردن، کاهش یافتن، معتدل شدن

snub out (فعل)
خاموش کردن

suffocate (فعل)
خاموش کردن

پیشنهاد کاربران

وانشاندن ؛ خاموش کردن :
سخت به ذوق می دهد باد ز بوستان خبر
صبح دمید و روز شد خیز و چراغ وانشان.
سعدی.
پِلیاندن، پِلیدن، کلیدپِل را زدن، خاموش کرون
منطفی کردن ؛ بکشتن. خاموش کردن. فرونشاندن. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) .
خامد
اسکات
اطفا

بپرس