خام

/xAm/

    half-baked
    raw
    crude
    unrefined
    green
    fresh
    vain
    raw hide
    crass
    fresh vain

فارسی به انگلیسی

خام دست
unskilful, awkward, green tumb, greenhorn, maladroit, novice, raw, unripe, unseasoned, unskillful, amateur, callow, gawky, homely, incompetent, inexperienced, jejune, novitiate, tyro, young

خام دستانه
crude, maladroitly

خام دستی
gaucherie, inexperience, novitiate

خام سوز
pelt, raw hide, pelt

خام طبع
dull, stupid

خام کردن
delude

مترادف ها

lasso (اسم)
طناب، خام، کمند، طناب خفت دار

lariat (اسم)
طناب، خام، کمند

raw (صفت)
سرد، خام، نارس، بی تجربه، نپخته، کال

unfeasible (صفت)
خام

half-baked (صفت)
خل، خام، ناپخته، ناقص، بی تجربه، نیم پخته

undone (صفت)
خام

unequipped (صفت)
خام

unprepared (صفت)
خام

rude (صفت)
زشت، تجاوز به عصمت، جسور، ابدار، گستاخ، بی ادب، خشن، زمخت، غلیظ، خشن در رفتار، نا هموار، خام، غیر متمدن

simple (صفت)
ساده، نادان، بی تزویر، فروتن، ناازموده، بسیط، خام، سهل، بی تکلف

naive (صفت)
ساده، ساده لوح، ساده دل، ساده طبع، بی ریا، خام، بی تجربه، ساده و بی تکلف

rare (صفت)
غریب، رقیق، لطیف، خام، نادر، کمیاب، کم، نیم پخته، نایاب

green (صفت)
خرم، سبز، تازه، خام، نارس، بی تجربه

unripe (صفت)
سبز، خام، نارس، زود رس، نا بالغ، کال

crude (صفت)
زمخت، خام، ناپخته

naif (صفت)
بی ریا، خام، بی تجربه، ساده و بی تکلف

پیشنهاد کاربران

از بس با شکست خورده تا نشستی خامی
منبع. عکس فرهنگ پاشنگ
خامخامخامخام
واژه خام از فارسی میانه ( hʾm /⁠xām⁠/، � خام� ) ، از زبان پیش ایرانی *HaHm�h، در نهایت از زبان اولیه هند و اروپایی *h₂eh3m�s ( �خام، نپخته� ) . با بلوچی هامَگ ( هاماگ، � خام، نارس� ) ، پشتو اوم ( ام، �خام، نپخته� ) ، سانسکریت आम ( آما، �خام، نپخته� )
...
[مشاهده متن کامل]

منابع ها. فرهنگ فارسی به پهلوی
واژگان مترادف و متضاد
ریشه شناسی واژگان شیرین ایرانی
فرهنگ واژه های اوستا
فرهنگنامه کوچک پهلوی
فرهنگ فارسی به پهلوی
فرهنگ زبان ایرانی باستان
فرهنگ ریشه شناختی زبان فارسی
تاریخچه واجهای ایرانی
فرهنگ ریشه های هندواروپایی زبان فارسی
فرهنگ سنسکریت - فارسی

خام در معانی زیر بکار می رود :
1 - نپخته یا ناپخته مانند گوشت خام
2 - بی تجربه مانند جوان خام
3 - تابیده یا تنیده نشده مانند نخ خام، زلف خام
4 - نوعی پارچه کتانی سفید یا سیاه مانند پارچه خام
...
[مشاهده متن کامل]

5 - ماده اولیه که روی آن کار نشده است مانند چرم خام
6 - فریب ، خام کردن :فریب دادن ، او مرا خام کرد: او مرا فریب داد

کمند ، ریسمان بلند ،
دستبند و پابند چرمی
به جای آور، ای خام، شکر خدای
که چون ما نه ای� خام� بر دست و پای
واژه خام که در بلوچی هامگ hāmag، از ریشه هندو اروبائی ههموس hehemos ودر ایران باستان ههمه hahmah ودر فارسی میانه خام ودر سلنسکریت اما āma ودر بونان قدیم اموس . ōmos
حاصل عمرم سه سخن بیش نیست / خام بدم ، پخته شدم ، سوختم ( مولانا )
...
[مشاهده متن کامل]

باز گشت
۱ - فرهنگ ریشه های هندواروپائی زبان فارسی، دکتذ منوچهر اریانپور
۲ - دیکشنری اتیمولوجی هندو اروپائی وفارسی، علی نورائی
۳ - Julius Pokirny اتیمولوجی دیکشنری ، دانشگاه تکراس، آستین
۴ - , Calver Watkins ریشه های هند و اروپائی
۵ - دیکشنری ابادیس، دهخدا، معین، ویکشنری و اتیمولاین

خام لوک بار خر است
شتر اگر بمیرد خام لوک بار خر است = بزرگ مرده اش به ناکسان می ارزد
بی دلیل
خام ویژه و سره است که به عربی ان را خالص و بی غش گویند
یکی جام پر نقره خام کرد - زر خام و سیم خام زر پاک و بی الایش گویند
خام :نا آزموده
کال و کدو. [ ل ُ ک َ ] ( ص مرکب، از اتباع ) بس خام. سخت نارس. ناپخته.
خام : نوعی پارچه ی سیاه رنگ ، کتان ، لفافه ، جامه .
دکتر ثروتیان در مورد واژه ی خام می نویسد : " خام در اصطلاح امروزی به نوعی پارچه ی کتانی سفید گفته می شود . لیکن در بیت زیر با توجه به مصرع دوم معلوم می شود غرض شاعر از لفافه ی خام ، جامه ی سیاه رنگ است که پیکر او را پوشانده است . "
...
[مشاهده متن کامل]

پیکری دید در لفافه خام
چون در ابر سیاه ماه تمام
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص 526 )

خام . نپخته . نرسیده . نارس
قطعه - خالی
نارس
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)