خالی از


    devoid

فارسی به انگلیسی

خالی از ابهام
unequivocal

خالی از سکنه
desolate, empty, lonely

خالی از سکنه کردن
desolate

خالی از ظرافت
crude

خالی از لطف
stodgy

خالی از لطف و تازگی
trite

خالی از مردم
empty

خالی از هوا
vacuum-packed

مترادف ها

devoid (صفت)
عاری، تهی، خالی از

پیشنهاد کاربران

خالی از پر
بی ز. [ زِ ] ( حرف اضافه ٔ مرکب ) مخفف بی از. بدون ِ. خالی از :
بی ز تقلیدی نظر را پیشه کن
هم برأی و عقل خود اندیشه کن.
مولوی.
بی ز ابراهیم نمرود گران
کرد با کرکس سفر تا بآسمان.
مولوی.
...
[مشاهده متن کامل]

چون چراغی بی ز زیت و بی فتیل
نی کثیرستش ز نور و نی قلیل.
مولوی.
بی ز استعداد بر کانی روی
بر یکی حبه نگردی محتوی.
مولوی.
بی ز دستی دستها بافد همی
جان جان سازد مصور آدمی.
مولوی.
بی ز ضدی ضد را نتوان نمود
و آن شه بی مثل را ضدی نبود.
مولوی.
بی ز مفتاح خدا این قرع باب
از هوا باشد نه از روی صواب.
مولوی.

مصفا از . . . . . . . . .

بپرس