خادم

/xAdem/

    servant
    server
    servitor

فارسی به انگلیسی

خادم دربار یا کاخ های سلطنتی
yeoman

خادم مسلکی
subservience

خادم کلیسا
altar boy

مترادف ها

servant (اسم)
فراش، خدمتکار، پیشخدمت، بنده، مستخدم، نوکر، خادم، پایکار، چاکری

gillie (اسم)
ملازم، کلفت، خادم، نوکر یکی از روسای کوهستانی

sexton (اسم)
گورکن، خادم

slave (اسم)
غلام، برده، بنده، زر خرید، اسیر، خادم

ministrant (اسم)
خادم، خدمت کننده

پیشنهاد کاربران

سوگند٠٣:١٦ - ١٣٩٥/٠٩/٢٨واژه ی خدمت، که امروزه بجای چند فرایافت ( مفهوم ) بکار میرود :
خدمت ( ١ ) = کاری خوبی که برای یکی دیگر بی چشمداست و از روی دوستی و همراهی انجام میدهیم = نیکیاری ( نیک یاری ) [نیکیار]
...
[مشاهده متن کامل]

خدمت ( ٢ ) = کاری که در جایگاه بردگی و نوکری یا دستکم مزدوری انهام میشود = پیشکاری، نوکری، چاکری [پیشکار]
خدمت ( ۳ ) = کاری که بخش خدمات در جایگاه پیشه انجام میدهد، مانند ارایشگر، پزشک، خدمات بازرگانی = کاریاری [کاریار]
خدمت ( ۴ ) = کاری که خدمه ی یک دستگاه انجام میدهند، مانند خدمه ی دولت یا هواپیما = کارمندی، کارکـُنی ( کارمندان شرکت، کارکنان هواپیما )
اینا خوبه اما برای خدمه واژه گمار ( گم آر = گماختن = بگمار - > گمار )
خادم /خدمه / مستخدم = پیشکار / گمار
خدمه هواپیمایی = پیشکار هواپیمایی
خدمه کشتی = گمار کشتی
اعضا/ منصوبان = گماران / گمارگان
استخدام = گمارش
استخدام / مستخدم شد = گماریخت / گمارش شد

� خادم الحسین � تنها جمله ای هست که خادم خیلی درست به کار برده شده
زاور
کلمه اوستایی هَدِمه ( منسوب به خانه ) است که معادل کلمه اوستایی مانیه ( کارگر و نوکر خدمت کننده در مان=خانه ) است. از آنجایی که حرف "ه"ِ اوستایی در سر کلمات در پهلوی تبدیل به حرف "خ" میشده است نظیر هوو
...
[مشاهده متن کامل]
اوستایی که در پهلوی تبدیل به خوپ ( خوب ) شده است، لذا هَدِمه می بایست در پهلوی خدمه تلفظ میگردید و لاجرم همین کلمه است که اعراب مهاجر و حاکم آن را حالت جمع کلمه مفروض خادم گرفته و کلمهً مخدوم را نیز از تصریف آن به صورت اسم مفعول ساخته اند

دیرینه ٔ درگاه ؛ خادم پیر قدیم. ( یادداشت مؤلف ) .
سحر هاتف میخانه بدولتخواهی
گفت باز آی که دیرینه ٔ این درگاهی.
حافظ.
مهتر=
خادم. خدمتگار مخصوص :
چنین داد پاسخ که مهترپرست
چو یازد به جان جهاندار دست.
فردوسی.
کسانی که اندر شبستان بدند
هشیوار و مهترپرستان بدند.
فردوسی.
خدمتکار، خدمتگذار، مستخدم.
servidor, dome'stico
نارس
نوکر
این واژه عربی است و پارسی آن اینهاست:
ساپار، ساپاک ( ساپ = خدمت؛ سنسکریت + پسوند یاتاکی ( = فاعلی ) «ار، اک» )
راژیاک، راژیار ( راژه = خدمت؛ کردی + «اک، ار» )
پَریوپاک، پَریوپار ( پَریوپ از سنسکریت: پَریوپاس= خدمت + «اک، ار» )
...
[مشاهده متن کامل]

آنْواساک ãnvãsãk، آنْواسار ãnvãsãr ( آنواس از سنسکریت: اَنواس= خدمت + «اک، ار» )

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس