لری بختیاری
پَسبُر، پَرژَو:خائن
خائن: 1ـ ترک وفاداری کننده یا تعهد و یا قول دهنده از روی آگاهی و سرباز زننده از آن بر اثر تهدید، ترس و یا ناآگاهی برای انتقام، فریب، سود و یا لذت بیشتر. 2ـ افشا کننده ی رازی که نباید افشا شود. 3ـ بالا کشنده ی امانت کسی برای خود. 4ـ اجازه دهنده به دیگری برای استفاده از مال کسی. ( https://www. cnrtl. fr/definition/tra�tre )
... [مشاهده متن کامل]
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
پرزاب parzāb ( سغدی: parżābe )
نایار، سست پیمان، پیمان شکن ( دری )
دبگر dabgar ( پارتی )
خائِن: بدپیمان، بیوفا، پیمانشکن، دزد، دغل، نادرست، ناراست، دغاکار، دغاگر، خنجرزن، ناروزن؛ نمک - نشناس، ناسپاس؛ دشمنیار؛ پنهانکار، نهانکار
واژه خائن
معادل ابجد 652
تعداد حروف 4
تلفظ xā'en
نقش دستوری صفت
ترکیب ( صفت ) [عربی]
آواشناسی xA'en
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع واژگان مترادف و متضاد
برابرِ پارسی برای واژهٔ عربی خائن:
*دُژیار
*دُشیار
*دُژپِیمان
*دُش پِیمان
*زشت یار
خیانت:
*دُژیاری
*دُشیاری
*دُژپیمانی
*دُش پِیمانی
**زشت یاری
باید در نگر داشت که واژه های پیشنهادیِ ما باید بتوانند ماناکِ فَراگیرِ ( معنیِ کلیِ ) واژهٔ خائن را برسانند.
... [مشاهده متن کامل]
برای نمونه واژهٔ "دشمن یار"، هر چند در برخی وخت ها خوب است، ولی هم ترازی فراگیر ( عمومی ) برای خائن نیست، چون در برخی وخت ها یک خائن را داریم که همزمان که خود را دوست جا می زده ولی دشمنی می کرده و به تنهایی نَخشه می کشیده. او با هیچ "دشمن" پیوندی نداشته. پس "دشمن یار" نبوده.
پیمان شکن هم به درستی ماناکِ همگانیِ خائن را می رساند، ولی چهار آواج ( سیلاب ) دارد. بهتر است واژه های جایگزین، هم در پارسیِ "نوین" ریشه داشته باشند، و هم آواج های ( سیلاب های ) کمتری از دیگر برابرهای پارسی داشته باشند.
واژهٔ دُژیار ( با سپاس از کاربر: م بیک ) به راستی هر دو ویژگی را دارد. هم کوتاه است و هم ماناکِ واژه را در خود دارد، چون هم دُژ و هم یار در پارسیِ نوین جا افتاده اند.
دُشیار ( یارِ بد، یارِ زشت ) هم برابرِ دُژیار است.
به گمان می رسد که خائن گویش دگرگون شده ی واژه ی پارسی پهلوی هایین باشد یعنی آن که سزاوار سرکوب و سرکوفتنی است. نکته این که ریشه ی این واژه از بنی با چیم ( معنی ) سرکوب کردن و کوبیدن به سر هست و نه از بنی
... [مشاهده متن کامل] با چیم خیانت کردن! به گمان می رسد که همین واژه به زبان عربی راه یافته و در دستگاه واژه سازی این زبان به خائن و خیانت و . . . انجامیده و سپس با گسترش این زبان در ایران و منطقه گسترش یافته است. چنین رویدادی درباره واژه های بسیاری مانند نفت ( نپت ) و سفینه ( سِپینَگ ) و فردوس ( پَردیس ) و جنجال ( جنگال ) نیز رخ داده است.
برابر پارسی اش : بیوندکار و بیوندگر و دشمنیار است.
دغلباز، خیانت کننده، خیانتکار
Traitor
ناکث
در پهلوی " دند" در نسک : فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو .
دندیدن = خیانت کردن
دندش = خیانت
خیانت کار، گناه کار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)