حیله گر

/hilegar/

    artful
    designing
    calculating
    catty
    crafty
    devious
    dodger
    fox
    foxy
    guileful
    serpentine
    sharp
    slick
    sly
    snaky
    sneak
    subtle
    tricky
    vulpine
    wily
    slily

مترادف ها

shammer (اسم)
متقلب، حیله گر، شیاد

apish (صفت)
بوزینه صفت، نادان، حیله گر

crafty (صفت)
عیار، حیله گر، فریبنده، بامهارت

sly (صفت)
حیله گر، ناقلا، محیل، موذی، کنایه دار، سربتو، ناتو، شیطنت امیز

artful (صفت)
مصنوعی، عیار، حیله گر، استادانه، نیرنگ باز، صنعتی

insinuating (صفت)
زیرک، حیله گر، ریشخند کننده

designing (صفت)
زیرک، حیله گر

captious (صفت)
وسیع، حیله گر، فریبنده، ایراد گیر

shifty (صفت)
زرنگ، عیار، متغیر، حیله گر، با تدبیر، فریب امیز، بی ثبات، دست و پادار، با ابتکار

vulpine (صفت)
حیله گر، نیرنگ باز، روباه صفت

subtile (صفت)
زیرک، حیله گر، محیل، ظریف

malefic (صفت)
مضر، حیله گر، شریر، زیان اور، موذی، بدجنس

cagey (صفت)
محتاط، کمرو، حیله گر

guileful (صفت)
حیله گر

janus-faced (صفت)
حیله گر، دو رو، ادم دو رو، دغلباز

shrewd (صفت)
زیرک، زرنگ، حیله گر، با هوش، ناقلا، موذی

cunning (صفت)
زیرک، ماهر، عیار، حیله گر، موذی، مکار

fraudulent (صفت)
متقلب، چیز تقلبی، حیله گر، کلاه بردار، فریب امیز، گول زن

پیشنهاد کاربران

شیاد
رِند
دم بریده
انسان ها مخلوقات حیله گر هستند و اسمش گذاشتند "باهوش واحسن المخلوقات"!
عجب گستاخیه!
"ویمکرون ویمکر الله"
دغل دار. [ دَ غ َ ] ( نف مرکب ) دغل دارنده . دارنده ٔ دغل . ناسره دار. که سیم یا زر تقلبی دارد. || توسعاً، مکار و فریبنده : این رافضیان همه دغل دارانند. ( کتاب النقض ص 428 ) .
trickster
محتال . [ م ُ ] ( ع ص ) حیله گر. ( مهذب الاسماء ) ( دهار ) . حیله گر و فریبنده و مکار. ( ناظم الاطباء ) . حیله کننده . مکرو حیله کننده . ( آنندراج ) . حیله ور. گربز :
ای گمشده و خیره و سرگشته کسائی
...
[مشاهده متن کامل]

گواژه زده بر تو امل ریمن و محتال .
کسائی .
چون کلاژه همه دزدند و رباینده چو خاد
شوم چون بوم بدآغال وچو دمنه محتال .
معروفی .
به زلف تنگ ببندد برآهوی تنگی
به دیده دیده بدزدد ز جادوی محتال .
منجیک .
بدان منگر که سر هالم به کار خویش محتالم
شبی تاری به دشت اندر ابی صلاب و فرکالم .
طیان .
بس ای ملک که از این شاعری و شعر مرا
فلک فریب بخوانند و جادوی محتال .
غضایری .
ز نیکویی که به چشم من آمدی همه وقت
شکنج و کوژی در زلف و جعد آن محتال .
فرخی .
در جنگ ز چنگ تو بحیله نبردجان
گرگی که بداند حیل روبه محتال .
فرخی .
اما علی تکین گربز و محتال است . ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 343 ) . اسکندر مردی بود محتال و گربز. ( تاریخ بیهقی چ ادیب ص 90 ) .
حیلت و مکر است فقه و علم او و سوی او
نیست دانا هر که او محتال یا مکار نیست .
ناصرخسرو.
شمع خرد گیر چو دیدی که شد
خانه ٔ این جادوی محتال تار.
ناصرخسرو.
حیلت نه ز دین است اگر بر ره دینی
حیلت مسگال ایچ و حذر دار ز محتال .
ناصرخسرو.
بسا حیلت که بر محتال وبال گردد. ( کلیله و دمنه ) .
این طبیبان غلطبین همه محتالانند
همه را نسخه بدرید و به سر باز دهید.
خاقانی .
تا شیر مرغزاری نصرت کمین گشاد
چاره ز دست روبه محتال درگذشت .
خاقانی .
مردمان این شهر بغایت گربز و محتال و زراق و مغتال اند. ( سندبادنامه ص 303 ) .
برکشیدش بود گر به نیم من
پس بگفتش مرد کای محتال فن .
مولوی .
چون شیفتگان بی سر و پای
بگریزم از این جهان محتال .
عطار.
|| چاره گر. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) . || در اصطلاح حقوقی ، طلبکار. ( قانون مدنی ماده ٔ 724 ) .

نیرنگ باز ، شیله پیله دار ، در کردی می گویند رپ شیله که از پیشوند "رپ "کوشش" و شیله "نیرنگ"ساخته شده است
ریمن
دستانگر
ناقلا
نامرد - حیلت باز - سالوس - فریبکار
حیلت باز، حیلت ساز، حیله باز، دغلکار، دوال باز، روباه صفت، فریبکار، گربز، ماکر، محتال، محیل، مردرند، مکار، نیرنگ باز
سالوس
Crafly mean حیله گر
نامرد
یعنی حیله باز دغل باز چالچولک باز بمبوال باز قمار باز فریبکار کلک باز
رند
رای
فریبکار، نیرنگباز، حقه باز، کلک باز، کلاهبردار
دغل
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢١)

بپرس