حیث

/heys/

    circumstances
    respect

مترادف ها

respect (اسم)
نسبت، رابطه، احترام، عزت، تکریم، حیثیت، رجوع، حرمت، حیث، بزرگداشت

پیشنهاد کاربران

حیث. [ ح َ ث ُ / ث َ / ث ِ ] ( ع اِ ) جا. ( منتهی الارب ) . آنجا. ( ترجمان عادل بن علی ) . کجا. هر کجا. ( منتهی الارب ) ( ناظم الاطباء ) . و آخر آن مبنی بر هر سه حرکت ( فتح و کسر و ضم ) آید. ( منتهی الارب ) . حیث ظرف مکان است مبنی بر ضم که بجمله اضافه میشود و کسی که ادعا میکند که حیث به مفرد هم اضافه میشود بقول راجز استدلال کند: �اما تری حیث سهیل طالعاً� ولی جمهور علمای نحو مجرور بودن سهیل را انکار کرده اند و گفته اندسهیل مبتداست و خبر آن محذوف است. هرگاه مای کافه به حیث ملحق گردد معنی شرط میدهد و در این صورت دو فعل را مجزوم میسازد. ( اقرب الموارد ) . || هرزمان نیز آید. ومتی بکار رود. ( از اقرب الموارد ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- از این حیث ؛ از این روی. از این جهت.
- از حیث ؛ از لحاظ. از نظر. از جهت.
- از حیث ؛ ب ِ. ( یادداشت مرحوم دهخدا ) ( ناظم الاطباء ) .
- بحیث ؛ بدانگونه.
منبع. لغت نامه دهخدا

" جوری. طوری . سبکی. روشی. طرزی
":حیث.