حکومت کردن


    govern
    overrule
    reign
    to govern
    to rule

مترادف ها

rule (فعل)
اداره کردن، حکم کردن، مسلط شدن بر، حکومت کردن

govern (فعل)
کنترل کردن، حکومت کردن، حکمرانی کردن، تابع خود کردن، حاکم بودن، فرمانداری کردن

پیشنهاد کاربران

شهریاری کردن ؛ فرمانروایی کردن. سلطنت کردن :
چرا رومیان شهریاری کنند
بدشت سواران سواری کنند.
فردوسی.

بپرس