فضل
خرد، دانایی، فرزانگی، دانش
حکمت با فلسفه تفاوت دارد.
فلسفه یکی از اجزای حکمت است.
حکمت بیشتر متعلق به شرق است و فلسفه بیشتر در غرب مطرح است.
حکیم کسی است که چهار رکن علم را بداند:
علم الاَبدان یا طب، علم السَماء یا نجوم، علم الاَعدادیا ریاضیات و علم الاَنفاسِ و الْقوا یا علم الوجود یا همان فلسفه.
... [مشاهده متن کامل]
در نتیجه ماهیت فلسفه غربیست و یکی از پایه های حکمت است.
حکیم از دو قوه استفاده می کنه:
قوه عاقله و وُجدان.
اما فیلسوف صرفا از قوه عاقله کمک میگیرد.
حکیم های آریایی باستان و هندو ها از سه قوه ی وَجد، وجود و وُجدان استفاده میکردند.
حکیم بعلت قوه وُجدان مصلحت اندیش و محافظه کار نیست و علل و ریشه ی پدیده های فعلی ( حال ) را کنکاشت میکند ( گذشته ) و چشم انداز و آینده آن را تحلیل میکند که به چه اهدافی منتج خواهد شد.
سهروردی حکمت را عرصه ی علم و عمل میداند اما فلسفه صرفا عرصه ی علم است.
منبع: برداشت شخصی از کانال تلگرام خانم جواهر باقری.
حکمت و فلسفه را همت مردی باید
تیر اندیشه به روی دو جهان آختن است
اقبال لاهوری
حکمت: 1ـ آگاهی درست و کامل در باره ی هر چیزی که می توان به دست آورد.
2ـ دانش ذاتی فهم مسائل که با آن فرد می تواند راست را از دروغ در گفتار، حق را از باطل در اعتقاد و خوب را از بد در کردار، تشخیص دهد.
... [مشاهده متن کامل]
همتای پارسی این واژه ی عربی، اینهاست:
ویهیت vihit ( مانوی: vihih )
آرمیت Armit ( اوستایی: آرمئیتی Armaiti ) .
حکمت اسم پسرانه است و دخترونه اش میشده حکمته. اسم حکمت پسرانه است ودخترونه آن حکمته میشه. اسامی رو بخاطر یک ه وه وصل نشده به آخر اسم مذکر پونث و دوجنسیتی نسازیم.
مشا
فایده
حکمت در اصل از ماده حکم ( بر وزن حرف ) به معنی منع گرفته شده و از آنجا که علم و دانش و تدبیر ، انسان را از کارهای خلاف باز می دارد به آن حکمت گفته اند .
کلمه ( حکمت ) به کسره ( حاء ) بر وزن ( فعلة ) است ، که وزنی است مخصوص افاده نوع ، یعنی دلالت بر نوع معنائی می کند که در این قالب در آمده پس حکمت به معنای نوعی احکام و اتقان و یا نوعی از امر محکم و متقن است ، آن چنانکه هیچ رخنه و یا سستی در آن نباشد، و این کلمه بیشتر در معلومات عقلی و حق و صادق استعمال می شود، و معنایش در این موارد این است که بطلان و کذب به هیچ وجه در آن معنا راه ندارد. ( تفسیر المیزان )
... [مشاهده متن کامل] تو امتحان نمونه دولتی ب معنی دانش بود
این واژه هم ماند هفتاد درصد دیگر واژه های زبان عربی ایرانی است :
واژه *مت یک واژه اوستایی است ( همتای mate انگلیسی ) که هم درجای پیشوند و هم درجای پسوند می نشیند و به معنای همراهی و همنشینی است مانند ندامت ( در سنسکریت ned नेद् =پشیمانی ) تهمت ( توه=آزار ) گیامت - قیامت ( گیا=زنده، گیان=جان ) و گیمت - قیمت ( گی=ارزش ) و زحمت - زهمت ( زه=کاستن ) و خدمت - هدمت ( خد - هد=خانه ) و رهمت ( ره، راه، هدایت ) و حکمت - هکمت ( هک یا هغ ( حق ) ) و مت گئُشاواره=با گوشواره و مت هیزوانگ= با زبان.
... [مشاهده متن کامل]
*پی رس: فرهنگ واژگان اوستایی: شادروان احسان بهرامی - فریدون جُنیدی
شعور، عقل و فهم
حکمت و فلسفه یکی هستند و حکمت ریشه در زبان عربی داشته و فلسفه در زبان یونانی. هدف این دو رشته این است که به حقیقتِ واقعیت برسند و آنهم از طریق تفکر محض . بطور مثال حکیمان و فیلسوفان دوست دارند کشف کنند که آیا اول تخم مرغ در عالم هستی وجود داشت و مرغ و خروس از آن بصورت جوجه بیرون آمدند، یا اول مرغ و خروس وجود داشتند و بر اثر آمیزش آنها با همدیگر تخم مرغ به وجود آمد. خارج از شوخی یک لحظه روی این سوال مکث کنیم و ببینیم آیا میتوان پاسخی درخور عقل و منطق و مطابق با حقیقت به آن داد. این سوال در مورد تمام موجودات زنده قابل طرح است. بطور مثال میتوان پرسید که آیا اول کودکان انسانی در طبیعت به وجود آمدند و رشد کردند و به مرد و زن تبدیل شدند یا اینکه اول مرد و زن وجود داشتند و سپس بر اثر آمیزش آنان با همدیگر نوزادان و کودکان به وجود آمدند. یک لحظه فرض کنیم که موسا پیامبر قوم یهود افسانه خلقت آدم توسط خداوند از گل و سپس خلق حوا از دنده سمت چپ یا راست او را ارائه نداده بود و تایید اینگونه خلقت هم توسط قرآن صورت نگرفته بود، آنگاه تکلیف حکیمان در پاسخ گویی چنین سوالاتی چه میتوانست باشد. مطمعنم که حکیمان حاذق و فرزانه به من پاسخ میداند که ای نادان ما هم مثل تو در این زمینه نادان تشریف داریم. تیوری تکاملی داروین که این سوالات را در ورای افسانه آدم و حوا مطابق با حقیقت و واقعیت پاسخ داده است، هیچگونه مخالفتی با خلقت و آفرینش عالم توسط خداوند ندارد بلکه جزئیات طرح خلقت در مورد اصل و ریشه انواع موجودات زنده را علمی بیان داشته است که عقل و منطق سالم هم پشتیبان این تئوری است. در این تئوری علمی فقط تصورات دینی خلقت شش روزه جهان و افسانه آدم و حوا به باد رفته است و نه ایمان خداوند. اما در همین تئوری یک اشکال عمده به چشم میخورد و آن اینکه همه موجودات زنده در درجه اول از طریق تقسیم سلولی خارج از رحم مادر و در دامن طبیعت به وجود آمده اند. آن نوزادان اولیه چگونه تاب و تحمل زنده ماندن و رشد کردن را بدون مراقبت بزرگتران از خود را داشته اند.
... [مشاهده متن کامل]
حکیمان بزرگوار همیشه پشتشان به خداوند گرم بوده و راه اندیشه در رکاب دین نقش ترکه پشت دهل را بازی کرده و هنوز هم این نقش را رها نکرده اند. چون پیامبر فرموده است که خداوند باری تعالا آسمان و زمین و هرچه را که میان آندو است آفریده است و ما حکیمان به صداقت پیامبر خود ایمان و اعتماد داریم لذا ضرورتی برای بیشتر اندیشیدن نمی بینیم. اصلا ما مخالف اندیشیدن هستیم و هر کسی که بیاندیشد با ما مخالف است. آیا اگر راست میگویید میتوانید آیتی روشن تر از این بیاورید؟ کلید گنج اسرار در دست حکیمان در دست حکیمان است. کاش رعایا جو و کاه و علوفه خران و قاطران و اسبان آنها تولید نمی کردند و گندم و عدس و نخود و لوبیا و ماش و برنج و لبنیات و گوشت جهت پر کردن شکمشان در اختیار آنان قرار نمیداند. و باغ داران و بوستان چیان میوه و سبزی برایشان نمیکاشتند و کارگران برای ساختن آلونک هایشان خشت و آجر نمیپختند و تولید نمی کردند، تا اندیشه های مبارکشان به حرکت در آیند و به خداوند بیشتر ایمان داشته باشند.
عدل
حکمت در نزد دانشوران اسلامی به معنی دانستن چیزهاست چنانکه باشند. در لغت به معنی فرزانگی است و معمولاً آن را معادل شرقی/اسلامی فلسفهٔ اروپایی می گیرند. حکمت را به دو شاخهٔ حکمت نظری و حکمت عملی بخش کردندی. هر شاخه زیربخش های کوچکتر می دارد. چنان که در زیر می آید:
... [مشاهده متن کامل]
حکمت نظری: در دانستن موجوداتی است که وجود آنها وابسته به حرکات ارادی افراد بشر نباشد.
علم مابعدالطبیعه: در شناخت موجوداتی است که آمیختگی ماده شرط وجود آنها نباشد.
علم به موجوداتی که بی آمیختگی ماده ممکن نباشند خود دو شاخه می دارد
ریاضی: آمیختگی ماده در تعقل و تصور آن شرط نیست.
علم طبیعی: جز با مخالطت ماده معلوم نباشد.
حکمت عملی: در دانستنِ صلاحِ اموری است که به اراده و کردارهای انسان وابسته است.
تهذیب اخلاق به امور انفرادی مربوط است.
به جماعت و مشارکت وابسته است. خود دو شاخه می دارد:
تدبیر منازل: مربوط است به مشارکت در منزل و خانه
سیاست مدن مربوط است به مشارکت در اجتماعات بزرگ تر
محتویات [نمایش]
حکمت نظری [ویرایش]
در نزد دانشوران اسلامی حکمت نظری در دانستن موجوداتی است که وابسته به حرکات ارادی اشخاص بشر نیستند. با توجه به اقسام موجودات این علم به سه شاخهٔ مابعدالطبیعه ریاضی و طبیعی تقسیم می شود. هر یک از این علم ها اصولی دارند و فروعی.
مابعدالطبیعه [ویرایش]
مابعدالطبیعه در نزد دانشوران اسلامی در شناخت موجوداتی است که بودنشان وابسته به آمیختگی با ماده نباشد. که آن را علم برین، علم پیشین و یا به تازی علم اعلی می خوانند.
اصول مابعدالطبیعه خود به دو فن تقسیم شدی یکی علم الهی که شناختن خدا و عقل و نفس و امثال آن است و دیگری فلسفهٔ اولیٰ. در این دومی بحث از وحدت و کثرت و وجوب و امکان و حدوث و قدم می شود.
فروع مابعدالطبیعه شامل دانستن نبوت و شریعت و معاد و آنچه بدان مانند است می شود.
ریاضی [ویرایش]
در ریاضی بحث از موجوداتی است که تصورکردن آنها نیاز به ماده ندارد. پیشینیان ریاضی را به فارسی انگارش می گفتند. و آن را علم میانگین یا به تازی علم اوسط هم می خواندند.
اصول علم ریاضی چهار نوع است: یکی هندسه، دوم علم عدد یا حساب یا شمار، سوم نجوم ( احکام تنجیم و ستاره بینی بخشی از آن نیست ) ، چهارم علم تألیف. به سبب آنکه در علم تألیف سخن از نسبت و زمان سکنات در آوازها می رود آن را موسیقی هم می خوانند.
فروع ریاضی شامل جبر و مقابله، مناظر و مرایا، جر اَثقال و علم حیل و جز آن می شود.
طبیعی [ویرایش]
در علم طبیعی سخن از موجوداتی بود که جز به آمیختگی با ماده ممکن نباشند. مر آن را علم زیرین یا به تازی علم اسفل هم می خواندند.
اصول علم طبیعی هشت نوع است. یکی سماع طبیعیاست. در آن سخن از «مبادی متغیرات» است: زمان و مکان و حرکت و سکون و نهایت و بی نهایت و جز آن. دوم سماء و عالم است. این در شناخت جسم های مرکب و احکام اجسام بسیط است چه در آسمان ( علوی ) و چه در زمین ( سفلی ) . سوم کون و فساد است. این علم در شناختن ارکان، عناصر ( چهار آخشیچ ) و گونه گون شدن صورت های ماده است. چهارم علم آثار علوی است. در شناختن علت رویدادهای طبیعی است چون آذرخش و باران و برف و زلزله و آنچه بدان ماننده است. پنچم علم معادن است. در کیفیت و ترکیب مواد ( بیجان ) است. ششم علم نبات یا گیاهشناسی است. هفتم علم حیوان یا جانورشناسی است. هشتم علم نفس است که به انسان باز می گردد.
فروع علم طبیعی پرشمار است: پزشکی، احکام نجوم و کشاورزی سه نمونه از آنهاست.
حکمت عملی [ویرایش]
حکمت عملی آن شاخه از حکمت است که به کنش های انسانی باز بسته است و به اعتقاد دانشوران مسلمان هدفش نظام گرفتن و اصلاح معاش انسان ( به اصطلاحْ این جهانی یا ناسوتی ) و همچنین نظام گرفتن و اصلاح معاد انسان ( به اصطلاحْ آن جهانی یا لاهوتی ) است. حکمت عملی خود دو گونه است یا علم تدبیر خود است یا علم تدبیر اجتماعات که باز دو نوع است یا تدبیر خانه است یا تدبیر عام مردم. پس در کل سه نوع است. اولی را تهذیب اخلاق هم گفته اند و سومی را سیاست مدن هم.
پانویس [ویرایش]
فهرست منابع و مآخذ [ویرایش]
ابن سینا، حسین بن عبدالله. الهیات دانشنامه علائی. به تصحیح و مقدمه محمد معین. چاپ دوم. تهران: انجمن آثار و مفاخر فرهنگی، ۱۳۸۳. ISBN 964 - 7874 - 55 - 3.
قطب الدین شیرازی. درةالتاج لغرةالدباج ( ج۱ ) . به کوشش و تصحیح محمد مشکوة. تهران: کتابخانه مجلس، ۱۳۱۷–۱۳۲۰.
نصیرالدین طوسی، محمد بن محمد. اخلاق ناصری. تصحیح و توضیح مجتبی مینوی و علیرضا حیدری. چاپ ششم. تهران: خوارزمی، ۱۳۸۵. ISBN 964 - 487 - 067 - 5.
رده ها: آگاهی و دانش چالش های اخلاقی روان شناسی مثبت علوم اسلامی فضیلت معنویت
قس عربی
الحکمة هی اکتساب العلم من التعلم أو من التجارب ویقاربها فی المعنى کلمة الخبرة، وقد شهد تاریخ الإنسانیة العدید من الحکماء العرب وغیر العرب.
وهی علم حقائق الاشیاء وعلم الحکمة یغسل النفوس من وسخ الدنیا، وإذا عرفت النفس الحکمة حنت واشتاقت إلى عالم الأرواح، ومالت عن الشهوات الجسمانیة الممیتة للنفس الحیة ونجت من أثر الشهوات وحبالاتها التی قد تعلق أهل الجهل بها. والحکمة تکبر وتنمو من الاتصال بالله لیس فقط کمسلم أو مسیحی ولکن فی أی دین أو اعتقاد. وقد عرف بعضهم الحکمة أنها: عمل ما ینبغی کما ینبغی فی الوقت الذی ینبغی
هناک حکم تصلح للتطبیق فی مختلف العصور فتکون عمیقة خالدة ومنها ما لا یصلح إلا لزمان من الأزمنة فتکون سطحیة قلیلة الأثر وتأتی الحکمة فی النثر والشعر. والحکمة هی وضع الأمور فی نصابها. والحکیم هو ذو العقل الراجح الذی یضع الأمور فی نصابها.
[عدل]الحکمة والفلسفة
الناحیة تتکون من حسن استخدام المعرفة المتاحة والقرارات، والحکمة ربما تحدث بعدم استخدام معلومات کاملة. عکس الحکمة الحماقة. الحکمة هی وصف یخضع لوجود الدلالة المعروفة علیه. ا . . .
1ـ آگاهی کامل در باره ی هر چیزی که می توان به دست آورد.
2ـ دانش فهم مسائل که ازسوی خدا الهام می شود. یعنی فرد می تواند راست را از دروغ درگفتار، حق را از باطل در اعتقاد و خوب را از بد در کردار، تشخیص دهد.
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)