حوالی

/havAli/

    about
    outskirt
    periphery
    precincts
    purlieus
    environs
    neighbourhood
    suburbs

مترادف ها

skirt (اسم)
پیرامون، دامنه، حومه شهر، دامنه کوه، دامن لباس، دامن، حوالی

outskirt (اسم)
مرز، حاشیه، حومه، حوالی

پیشنهاد کاربران

به نزدیکان ِ ؛ به حوالی ِ. به قرب ِ : چون به نزدیکان نشابور رسیدند خبر مرگ هارون شنیدند. ( تاریخ سیستان ) . چون به نزدیکان سیستان رسید. ( تاریخ سیستان ) .
حوالی ساعت ۱۰ : Around 10 PM
حریم= پیرامون. پیرامن. ( محمودبن عمر ربنجنی ) . گرداگرد. دور. دوروبر. حوالی. اطراف
اقصار
vicinity
گرداگرد
اطراف . اکناف . محیط

بپرس