حواله

/havAle/

    bill
    bill of exchange
    remittance
    warrant
    draft
    (money)-order
    transfer
    assignment

فارسی به انگلیسی

حواله اش باخدا
i refer his case to god.i leave it to god to judge him.

حواله بانکی
bank draft, bank note, bill, bill of exchange

حواله پولی
money order

حواله دستمزد
paycheck

حواله دهنده
drawer

حواله عندالمطالبه
demand bill

حواله کتبی
bill

حواله کرد
order

حواله کردن
remit, assign, to order (the payment of), to draw a cheque for, to delegate, to refer

مترادف ها

assignment (اسم)
واگذاری، ماموریت، وظیفه، گمارش، حواله، انتقال قانونی، تخصیص اسناد، تکلیف درسی و مشق شاگرد

order (اسم)
سامان، ساز، امر، سیاق، دسته، ترتیب، نظم، ارایش، انجمن، حواله، خط، دستور، فرمان، نوع، مقام، صنف، زمره، رسم، ارجاع، فرمایش، ضابطه، ردیف، رتبه، امریه، انتظام، ایین، سفارش، طرز قرار گیری، راسته، نظام، ایین و مراسم، فرقهیاجماعت مذهبی، گروه خاصی، دسته اجتماعی، درمان

draft (اسم)
حواله، برات، طرح، انتخاب، مسوده، پیش نویس، چرک نویس، برگزینی، برات کشی

check (اسم)
حواله، مکی، برات، بوته، چک، بررسی، چک بانک

transference (اسم)
حواله، تحویل، نقل

cheque (اسم)
حواله، برات، چک

پیشنهاد کاربران

پول یا جنسی که بموجب نوشته ای بشخصی واگذار شود تا از دیگری دریافت دارد .
Money order
بدهکار، طلبکارخودرابرای گرفتن دینش به شخص دیگری حواله می دهد.
در پارسی " پتک " یا بتک یا پته برابر نسک فرهنگ واژه های فارسی در عربی نوشته محمدعلی امام شوشتری.
سندی که به صورت نوشته در اختیار شخصی قرار میگیرد تا بدان وسیله بهره برداری یا جنسی دریافت نماید
ارجاع

بپرس