حمله کردن


    assail
    assault
    attack
    barrage
    charge
    foray
    strike
    to make an attack

فارسی به انگلیسی

حمله کردن بر
to attack, to fall into a fit of epilepsy

حمله کردن به پهلوگاه
flank

مترادف ها

attack (فعل)
حمله کردن، حمله کردن بر، مبادرت کردن به، تاخت کردن، مورد حمله قرار دادن، تعرض کردن

souse (فعل)
حمله کردن، مست کردن، انداختن، بطور کامل پوشاندن، به سختی افتادن، مست کردن یاشدن، در ترشی فرو بردن، با ترشی مخلوط کردن، در اب غوطه ور شدن

aggress (فعل)
حمله کردن، مبادرت کردن

assail (فعل)
حمله کردن، هجوم اوردن بر

impinge (فعل)
حمله کردن، تخطی کردن، تجاوز کردن

lay on (فعل)
حمله کردن، یورش کردن، گستردن

set on (فعل)
پیش رفتن، حمله کردن، تحریک کردن به

پیشنهاد کاربران

گران رکاب شدن. [ گ ِ رِش ُ دَ ] ( مص مرکب ) کنایه از حمله بردن :
گران شد رکاب و سبک شد عنان.
فردوسی.
تاختن
حمله بردن
حمله ور شدن
مورد حمله قرار دادن
هجوم

بپرس