حمل

/haml/

    aries
    carriage
    freight
    shipment
    shipping
    transit
    transport
    transportation
    lamb
    old word for farvardin
    old name of
    draft
    haul

فارسی به انگلیسی

حمل در زهدان
gestation

حمل قایق از یک دریاچه یا رود به دریاچه یا رود دیگر
portage

حمل قایق بین دو دریاچه
carry

حمل مسافر
transportation

حمل و نقل
carriage, haulage, transit, transport, transportation

حمل و نقل با کامیون
trucking

حمل و نقل کردن
transport

حمل کالا
transportation

حمل کردن
bear, carry, convey, freight, haul, ship, take, tote, transport, schlepp, to carry, to ship, to forward

حمل کردن با خود
pack

حمل کردن با قایق پارویی
row

حمل کردن با کامیون
truck

حمل کردن بر
attribute, to interpret as, to attribute to

حمل کردن قایق
portage

حمل کننده
carrier, transporter

حمل کننده کالا و مسافر با قایق
voyageur

مترادف ها

bourse (اسم)
صرافی، کیسه، بورس، حمل، قیمت

shipping (اسم)
ناوگان، حمل، کشتیرانی، ترابری

portage (اسم)
بردن، حمل، کرایه، بارکشی، ظرفیت کشتی

deportation (اسم)
تبعید، اخراج، حمل، نفی بلد، جلای وطن

shipment (اسم)
حمل، محموله، کالای حمل شده با کشتی

carting (اسم)
حمل

conveyance (اسم)
واگذاری، حمل، انتقال، سند انتقال، وسیله نقلیه

consignment (اسم)
ارسال، حمل، محموله

پیشنهاد کاربران

حمل. [ ح َ ] ( ع مص ) باردار شدن زن. ( منتهی الارب ) . حامله شدن. ( اقرب الموارد ) . حامل و حامله ، نعت است از آن. ( منتهی الارب ) . || بار آوردن درخت. || بر ستور خود نشاندن. ( منتهی الارب ) ( از اقرب الموارد ) . کسی بر ستور خویش نشاندن. ( المصادر ) . || ( اِمص ) آبستنی. || احتمال. || ( اِ ) بار شکم از بچه. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) ( مهذب الاسماء ) . ج ، حِمال و احمال. ( منتهی الارب ) ( اقرب الموارد ) . || گناه. ( آنندراج ) . ج ، حُمول. ( منتهی الارب ) . رجوع به حمول شود. || بار درخت و بکسر هم آمده یا بفتح برای میوه ها که ظاهر نیست و کسر برای آنها که ظاهر باشد یا فتح برای آنچه در شکم باشد یا سر درخت و کسر ببار پشت یا سر یا بکسر میوه درخت تا هنگامی که بسیار و بزرگ نشده باشد و هنگامی که فراوان و بزرگ شد بفتح خوانده میشود. ( اقرب الموارد ) ( منتهی الارب ) . || بار. ج ، اَحمال ، حُمول. ( منتهی الارب ) . || اسناد چیزی بچیزی. در کلیات ابوالبقاء آمده : در تفسیر حمل اختلاف است ، گویند حمل اتحاد دو متغایر است در مفهوم بحسب هویت و این منتقض است به امور عدمی که بر موجودات خارجی حمل میشوند. چون زید اعمی است زیرا عدمیات هویتی ندارند. و گویند اتحاد دو متغایر است در مفهوم بحسب ذات. ( کلیات ابوالبقاء ) .
...
[مشاهده متن کامل]

- حمل اشتقاق ؛ رجوع به حمل مواطاةشود.
- حمل اولی ؛ ( اصطلاح منطق ) هرچه لاحق شود چیزی را و بتوسط آن چیزی دیگر را، لحوق او متوسط را اول بود، چه بالذات متقدم بود و در جای دیگر گفته ایم هرچه محمول بود بر عامی و خاصی ، اول محمول بر عام بوده باشد و بتوسط عام بر خاص. پس در این موضوع هر محمولی که بر عامتر از موضوعی محمول نبود، آن حمل را اولی خوانند، و اگرچه حمل اولی بحقیقت خاص تر از آن باشد. ( اساس اقتباس ص 384 ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

لری بختیاری
دادرُونیدِنdadrowniden:حمل، حمل کردن
∆ بار 🇮🇷
∆ حمل 🇸🇦
⟡ ابزار رو روی اون بارش میکنم🇮🇷
⟡ وسایل رو بر سطح اون حملش میکنم🇸🇦
حَمَل
در پارسی به بَرّه گفته می شود .
همانندی یا همانِست حَمَل با Hammel آلمانی به مینه ی :
گوسفند یا قوچ اَخته شده یا گوشت گوسفند ، سنجیدنی و درنگ کردنی ست .
واژه حمل
معادل ابجد 78
تعداد حروف 3
تلفظ heml
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی] [قدیمی]
مختصات ( مص م . )
آواشناسی haml
الگوی تکیه S
شمارگان هجا 1
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

جا به جایی
حمل: ( در زبان عربی ) ابری سیار یا ابری بسیارآب ؛. ( لغتنامه دهخدا )
حَمل
بَرِش از بُردَن مانندِ بُرِش از بُریدن
بَره از بُردن مانند سازه از ساختن
بُرد از بُردن مانند ساخت از ساختن
‏گاریدن = حمل کردن، to carry
گارینش = حمل، carrying
گاریننده = حمل کننده
گاریده = حمل شده
{گاریدن: برساخته از واژه �گاری�. رویهمرفته به معنای همچون گاری عمل کردن، حمل کردن و . . . }
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
کلمه ( حمل ) به معنای هر باری است که حامل ، آنرا حمل کند، و راغب گفته : اثقالی که در ظاهر حمل می شود مانند بارهایی که بدوش گرفته می شود بنام ( حمل ) - به کسره حأ - خوانده می شود، و بارهایی که در باطن حمل می شود مانند جنین در باطن مادر و آب در شکم ابر، و میوه که در درون درخت است ، ( حمل ) - به فتح حأ - نامیده می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

( ترجمه ی تفسیر المیزان )

فرمانده بلوچ که پرتغالی هارو در مکران شکست داد و از خاک ایران دفاع کرد
برداشتن. برداشت
قابل حمل هم میشه روابرداشت
ماه های سال ایتالیایی به زبان دری افغانستان
هوالعلیم
حَمَل : برج حَمَل اولین برج فلکی
حَمَل: نام دیگر صورت فلکی بره
حَمَل : نام دیگر فروردین ماه سال هجری شمسی
حَمل :بار ؛ بار برداشتن ؛ بار بر دوش گرفتن. . .
صورت فلکی که مبدا مختصات سماوی می باشد و جایی است که خورشید اول فروردین ماه قرار دارد.
ترابردن = حمل کردن
ترابرد = حمل
حَمل :بار درخت ، در بیت زیر مجازاً فراورده ی کان ها و صنعت و کشاورزی . حِمل : بار و بنه
کارداران ز حَمل کشور او
حِمل ها ریختند بر در او
( هفت پیکر نظامی، تصحیح دکتر ثروتیان، ۱۳۸۷ ، ص476 )
بارور - ( وضع حمل یا فارغ شدن و همان زائیدن )
هو
منطق.
حمل اولی و شایع ( محمود زراعت پیشه ) .
بارور
در زمینه معاملات و عقود قرارداد؛حمل مترادف:برداشت از موضوع، تعبیر، قصد از گفتار یا نوشتاری
این واژه اربی است و پارسی آن اینهاست:
فَرز farz ( اوستایی: فْرَزا )
آهرَن ãhran ( سنسکریت: آهَرَنَ )
آپوریش puriŝã ( پهلوی: آپوریشْن )
اودوَن udvan ( سنسکریت: اودوَهَنَ )
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)