ring (فعل)گرد امدن، احاطه کردن، زنگ زدن، حلقه زدن، چرخ خوردنwind (فعل)پیچاندن، پیچیدن، کوک کردن، حلقه زدن، چرخاندن، از نفس افتادن، بادخورده کردن، در معرض باد گذاردن، از نفس انداختن، انحناء یافتنencircle (فعل)در برداشتن، احاطه کردن، دور گرفتن، دور چیزی گشتن، حلقه زدنencompass (فعل)محاصره کردن، احاطه کردن، دور گرفتن، شامل بودن، دارا بودن، در بر گرفتن، حلقه زدن
پیچیدنتنوره زدن. [ ت َ رَ / رِ زَ دَ ] ( مص مرکب ) چرخ زدن و گرد گشتن و حلقه بستن ، چنانکه گردباد تنوره می زند. ( آنندراج ) . گرد چیزی گرد آمدن :هزاران دلیران جوینده کینبه گردش تنوره زدند از کمین. اسدی. تنوره زد از گردش اندر سپاهز هر سو بزخمش گرفتند راه. اسدی.گرد گرفتن+ عکس و لینک