واقعا، فعلا، همانا، محققا، براستی، در واقع، حقیقتا، فی الواقع، هر اینه، آره راستی
simply(قید)
واقعا، حقیقتا، بسادگی
verily(قید)
واقعا، براستی، امین، حقیقتا، هر اینه
veritably(قید)
واقعا، حقیقتا
پیشنهاد کاربران
از برادرات حساب میبره یه فوتش کنم چهارتا داداشی داره یکی غول دوست داشتنی هست به به دست پخت خوبی هم داره بسم الله یه غول سفید هوایی هست یا اتشی؟
Simply Genuinely
به راستی بهترین برابر برای این واژه بیگانه است.
راستی را ؛ در حقیقت. حقیقةً. الحق. براستی : به مازندران دارد اکنون امید چنین دادمش راستی را نوید. فردوسی. راستی را اگر کتاب نبود علم جز نقش روی آب نبود. ؟ کوهکن در کوه نقش یار کند و من بدل راستی را دوستان استاد فرهاد است ؟ من ؟ عصری تبریزی.