واقعا، فعلا، همانا، محققا، براستی، در واقع، حقیقتا، فی الواقع، هر اینه، آره راستی
simply(قید)
واقعا، حقیقتا، بسادگی
verily(قید)
واقعا، براستی، امین، حقیقتا، هر اینه
veritably(قید)
واقعا، حقیقتا
پیشنهاد کاربران
به راستی بهترین برابر برای این واژه بیگانه است.
راستی را ؛ در حقیقت. حقیقةً. الحق. براستی : به مازندران دارد اکنون امید چنین دادمش راستی را نوید. فردوسی. راستی را اگر کتاب نبود علم جز نقش روی آب نبود. ؟ کوهکن در کوه نقش یار کند و من بدل راستی را دوستان استاد فرهاد است ؟ من ؟ عصری تبریزی.