تعریف صحیح و درست حقیقت عبارت است از برابری و انطباق بر واقعیات عینی و شهودی باضافه واقعیات امکانی، غیبی و غیر شهودی. از دیدگاه فردی من ( با نام های مستعار قدیمی از قبیل قندی و . . . . . ) خدای حقیقی و واقعی یعنی خدا از دیدگاه علمی ( و نه خدای کلمه ای، مفهومی، ایده ای از دیدگاه دین و فلسفه و عرفان و آتئیسم ) موجودیست بیکران یا بینهایت و لذا هیچ موجود دیگری چه شهودی و چه غیبی غیر از او نه وجود دارد و نه میتواند وجود داشته باشد. خدای حقیقی و واقعی به یک سهم مساوی هم واجب الوجود و هم ممکن الوجود، هم علت و هم معلول، هم زمانی و مکانی و هم بیزمانی و بیمکانی بر رویهم هم مطلق و هم نسبی، هم خالق است و هم مخلوق. عالم غیب و امر و ملکوت از یکطرف و عالم شهود و خلق و ملک از طرفی دیگر بر هم منطبق اند و نه اینکه بریده و جدا از هم طوریکه اولی در نهایت حاشیه بالائی و دیگری در نهایت حاشیه پائینی هستی و وجود بیکران قرار گرفته بوده باشند. هستی و وجود بینهایت خدای حقیقی و واقعی کرانه و حاشیه ندارد چه چپ و راست، چه جلو و عقب، چه بالا و پائین، چه شرق و غرب، چه شمال و جنوب. در همین زمینه لازم به اشاره می دانم که جدا نمودن عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت و عالم محسوسات یا طبیعت از همدیگر و قرار دادن اولی در نهایت بیرون و بالا و دیگری در نهایت درون و پائین توسط افلاطون، بنیادی ترین گمراهه روی اندیشه و فکر و خیال فلسفی محسوب میشود. ... [مشاهده متن کامل]
نتیجه کلی اینکه خدای حقیقی و واقعی همه افراد انسانی ( منجمله دینداران و آتئیست ها ) را بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی به یک سهم مساوی دوست دارد. وعده های بهشت و جهنم از طرف خدای حقیقی و واقعی و به امر و خواست وی به انسان داده نشده اند بلکه از طرف بنیانگذاران آئین ها و ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع آئینی و دینی به عنوان دو ضمانت نامه سفت و سخت اجرائی در دفاع جانبازانه از آئین و دین و حفظ یوغ شریعت بر دوش پیروان با هدف زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر خویش در ذهن و زبان و خط و خاطره انسان بخصوص پیروان و در حافظه تاریخ. خدای حقیقی و واقعی افراد انسانی را در جوامع مختلف بشری به دو بخش وسیع، دو جبهه یا جناح بزرگ تقسیم ننموده؛ یکی موئمنین و دیگری کفار، بلکه انبیا و اولیا آیینی و دینی طرفداران و پیروان اندیشه ها، افکار، خیالات، گفتار ها، اعمال و سنت های خودرا موئمن و بیگناه و مخالفین را کافر و گناهکار نامیده اند. آن تقسیم بندی مصنوعی - کذائی - دروغین - گمراه کننده و فریب دهنده تا کنون ادامه یافته و تا آینده های دور دست هم ادامه خواهد داشت. عشق و زندگی روئیایی - برزخی در طول این سفر دایره وار دنیوی، مقطعی، نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین دو بهشت برین متوالی ( به تعداد کلیه حلقه های زنجیره دایره وار علت و معلول ) از یکطرف و عشق و زندگی واقعی - معادی در پایان این سفر مقطعی از طرف دیگر ( هردو با کمیت و کیفیت بهشت برین ) بطور مطلق مستقل از کلیه پندار ها و گفتار ها و رفتار های نیک و بد دنیوی و بدون کوچکترین تبعیض و استثنائی بین افراد انسانی صورت می پذیرند. در این زمینه؛ خاطر ، احساس، اندیشه، فکر و خیال انسان به ویژه خود ما ایرانیان راحت و آسوده باد. علارغم کلیه اختلافات دینی و فلسفی و عرفانی و آتئیستی حداقل می توانیم در یک نکته با هم توافق نظر داشته باشیم و آن اینکه خدای حقیقی و واقعی یک موجود دین دار نمی باشد بلکه حکیم ، دانشمند ( عالِم ) ، توانمند ( قادر ) ، هنر مند، خود آگاه و آگاه مطلق به همه چیز و همه کس است. عشق، محبت، رحمت، فیض یا بخشش خدای حقیقی و واقعی بطور مطلق یکطرفه یا یک جانبه میباشند و لذا هیچگاه به پاسخگویی از طرف مخلوقات منجمله انسان هیچگونه نیازی نداشته، ندارند و نخواهند داشت. هیچکدام از افراد انسانی در طول زندگی برزخی هرگز تقاضای بازگشت به این دنیا را از پیشگاه و درگاه خدا نخواهند نمود. چرا ؟ کشف پاسخ حقیقیِ این سوال به عهده خوانندگان گرامی که به تصویر وحیانی - دینی به شکل《 دنیا - برزخ - آخرت 》اعتقاد و ایمان و امید دارند.
حقیقت ( انگلیسی: Truth ) یک فیلم زندگینامه ای و درام سیاسی به کارگردانی جیمز وندربیلت است که در سال ۲۰۱۵ منتشر شد. داستان فیلم از این قرار است که در کوران انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سال ۲۰۰۴. تهیه کنندگان برنامه شصت دقیقه ای شبکه سی. ان. ان، مدرکی علیه جرج بوش کاندیدای جمهوری خواهان به دست می آورند. بر اساس این مدارک جرج بوش هیچ گاه در نیروی هوایی دوران خدمتش را سپری نکرده است. برنامه با نمایش مدارک روی آنتن می رود. در نهایت خبرنگاران شصت دقیقه همگی از کار اخراج می شوند. ... [مشاهده متن کامل]
حقیقت اولین فیلم جیمز وندربیلت در مقام کارگردانی است که فیلمنامه اش بر اساس کتاب حقیقت و وظیفه اثر ماری ماپس نوشته شده است. داستان فیلم به زندگی شغلی و کناره گیری دان راتر روزنامه نگار و مجری سی بی اس نیوز می پردازد. • رابرت ردفورد در نقش دان راتر • کیت بلانشت در نقش ماری ماپس • توفر گریس • دنیس کواید • الیزابت ماس • بروس گرین وود • دیوید لیونز • جان بنجامین هیکی
حقیقت و واقعیت ؛اُفتامد و بُنامد.
حَق و حاق، بُن، از بن می آید پس می شود بن آمده و از بن آمده ؛بُنامد.
سلیم حقیقت: واژه ای اربی ست و با راستین در فارسی هم برابری دارد.
علی وردی پناه ( پارسی ) حقیقت به زبان سنگسری روراست راستی راستی معلوم ز رهروان طریقت ندیدم کس رود بر حقیقت ز زاهد با تسبیح و سجاده ره تکلیف از این طریقت ز درویش داد وقال یا هو بر لقمه ای بر همه دارد بر حکایت ... [مشاهده متن کامل]
ز رند در مستی در پی کلاه بر دیگران این نیست حقیقت ز دانشمندان بر علم خود می بالند از راز پنهان ندارد هیچ حکایت ز عالم ز علم خود مغرور در پندار که نیست هیچ راز دیگر واقعیت ز کس وناکس در پی جا و مقام و زر وسیم این هست ان ماهیت ز هنرمند و ورزشکار در حال خود در عرش ندارد عالم دیگر واقعیت ز دیرینه تاریخ کسان بوده اند داستان عشق حکایت که ز خوان آگاهی وشوق ارادت و تسلیم رضا وتسلیم دلنوازی کرده اند از بر سعادت از من من گذشته گان اندک عددی رسیدن به چشمه سعادت آن هم در قدح آنها یار ریخته می ناب بر رفاقت پارسی هر کس و ناکس در طریقت خود در پندار خود نیستهیچ چیز واقعیت ز رها از منها کس نیست در این هستی این هست واقیعت
واژه حقیقت معادل ابجد 618 تعداد حروف 5 تلفظ haqiqat نقش دستوری اسم ترکیب ( اسم ) [عربی: حقیقة، جمع: حَقائِق] مختصات ( حَ قَ ) [ ع . حقیقة ] آواشناسی haqiqat الگوی تکیه WWS شمارگان هجا 3 منبع فرهنگ فارسی عمید
یه روز با حقیقت روبرومیشی وازت میپرسه: مرا شناختی؟ من همان کسی ام که هیچ وقت نخواستی دنبالش بگردی، حالا شناختی؟! "وَ إِذَا الْمَوْؤُدَةُ سُئِلَتْ"
🇮🇷 واژه ی برنهاده: فرهودی 🇮🇷
افسانه دروغ و حقیقت افسانه هایی وجود دارند که به عنوان داستان های زیبا، واقعیّت روانی ما را به تصویر می کشند. چیزی که امروز می خواهم بگویم یکی از آنهاست. افسانه ها می گویند که روزی حقیقت و دروغ به هم رسیدند. ... [مشاهده متن کامل]
دروغ گفت: صبح بخیر. حقیقت پاسخ داد: صبح بخیر. دروغ گفت: روز زیبائیه. حقیقت نگاه کرد تا ببیند آیا این صحت دارد یا نه. همینطور بود؛ سپس گفت: �روز زیبائیه�. دروغ گفت: دریاچه از اونهم زیباتره. سپس حقیقت به دریاچه نگاه کرد، دید که دروغ راست می گوید و با سر تأیید کرد. دروغ به سمت آب دوید و گفت: "آب از اونهم زیباتره. بیا شنا کنیم!" حقیقت با انگشتانش آب را لمس کرد و واقعاً زیبا بود و به همین دلیل به دروغ اعتماد کرد. هر دو لباس هایشان را درآوردند و با آرامش در کنار هم در آب شنا کردند. کمی بعد دروغ از آب بیرون آمد، لباس حقیقت را پوشید و رفت. حقیقت که نمی توانست لباس دروغ را بر تن کند، تصمیم گرفت که عریان برود، و مردم از دیدن او به این صورت وحشت زده شدند. مردم حتی امروزه هم دروغ در پوشش حقیقت را بهتر از حقیقت عریان می پذیرند.
Wahrheit با تلفظ وارهایت به معنای حقیقت، Wirklichkeit با تلفظ ویرک لیش کایت به معنای واقعیت، Moeglichkeit با تلفظ مویگ لیش کایت به معنای امکان، Notwendigkeit با تلفظ نَوت وِندیگ کایت به معنای ضرورت. جملگی به زبان آلمانی. ... [مشاهده متن کامل]
یک نفر در باب منطق چند جمله خبری را به شکل زیر نوشته و آنرا در یک دفتر چه برای دانش آموزان رشته های منطق و فلسفه و دیگران به یادگار گذاشته است : - من یک انسان هستم - انسان مردنی ست - من هم مردنی هستم. آیا این جملات خبری حقیقت دارند یا نه و اگر حقیقت دارند تا چه اندازه حقیقت دارند ؟ یک نفر دیگر با شنیدن یا خواندن این جملات خبری متعجب می شود و سه جمله خبری زیر را در دفترچه خاطرات خود در باب منطق یادداشت میکند و برای بازماندگان و دیگران آنرا به یادگار می گذارد : - من یک انسان هستم - انسان نامیراست - من هم نامیرا هستم آیا این سه جمله خبری حقیقی تر اند یا سه جمله به یاد ماندنی در دفترچه خاطرات اولی ؟ اگر برد شعاع یا پرتو های قوای ادراکی فهم و عقل انسان تا مرز های شناخت تجربی قد بکشند و فقط به ظاهر واقعیت محدود باشند و امکانات نهفته در باطن واقعیت عینی را نتوانند در یابند، آنگاه پاسخ سوال بالا این است که سه جمله یاد داشت شده در دفتر اول حقیقت دارند و آنهم بطور کامل و بطور یقین و بدون هیچگونه شک و تردید. در عصری دیگر یک اندیشمند برای رفع شک و تردید در دل و سر وافکار و خیالات خود در پیرامون سوال اینکه آیا فرد انسانی هست یا نیست و یا اینکه آیا حقیقتا وجود دارد و یا وجود ندارد ؟ عبارت زیر را در دفترچه خاطرات روزانه خویش برای دیگران به یادگار گذاشته است: من چون فکر می کنم پس هستم. گویا از این طریق و راه و یا به این روش فکری - خیالی ریشه های شک و تردید در پیرامون بود و نبود و هست و نیست را هم برای خود و هم برای آیندگان یک بار برای همیشه خشکانده است. در عصری دیگر یک بازی گوش دیگر این جمله خبری یا این قضاوت منطقی و این نتیجه گیری عقلانی و یا این حکم قاطع فلسفی را در یک کتابی می خواند و متعجب می شود و از خود سوال زیر را می پرسد : سنگ چون فکر نمی کند، پس آیا نیست ؟ پس از این مقدمه کوتاه خدمت خوانندگان گرامی عرض می نمایم که پیام جاودانه بودن زندگی انسان توسط ادیان به اصطلاح توحیدی - ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام برای انسان و به عنوان برترین هدیه به ارمغان آورده نشده است بلکه این حقیقت ژرف برای اولین بار توسط خردمندان گم نام در سر زمین های ایران و هندوستان در اعصار دور دست باستان قبل از پیدایش خط از طریق القائات و الهامات باطنی و شهودات مستقیم و بدون واسطه کشف گردیده و نه از راه دریافت وحی با گوش سر و یا تماس با موجودات فرازمینی. آن خردمندان به علت وجود نداشتن خط، آن کشف و شهود باطنی را به صورت معنا در پشت پرده دو سمبل یا نشان برای آیندگان به ارث باقی گذاشته اند ؛ یکی گردونه مهر میترائیان با یک سمبل یا نشان کوچکتر یعنی علامت چلیپا ( یا صلیب غلابی شکل یا شکسته ) روی آن و دیگری گردونه یا چرخه تولد و مرگ هندوان با یک سمبل کوچکتر روی آن یعنی نشان سواستیکا یا همان صلیب غلابی یا شکسته . گردونه مهر میترائیان در اصل و ریشه اشاره به گردش خورشید بدور زمین نداشته است ( تفسیر نجومی ) بلکه حرکت دایره وار عشق و زندگی که همیشه پس از یک دور کامل به نقطه اول بر میگردد و حرکت خودرا دوباره در مداری برتر و کمال یافته تر از مدار قبلی یا پیشین از نو آغاز می کند. نشان چلیپا حاکی از این حقیقت ژرف بوده و می باشد که هر فرد انسانی چه مرد و چه زن ( میترا و وارونه ) حداقل دارای دو جنبه یا دو بُعد انسانی می باشد، یعنی هم مرد و هم زن روی همدیگر و یکی اصلی و واقعی و عینی و شهودی و تجربی و دیگری فرعی و پنهانی و غیبی و سایه وار و غیر تجربی. این دو جنبه یا این دو بُعد انسانی به یک سهم مساوی و برابر با هم از حق زندگی دنیوی و تجربه عشق به غیر و تولید مثل از طریق آمیزش جنسی با غیر بر خوردار اند. اما از آنجاییکه نمی توانند در یک دنیای واقعی و عینی و شهودی بهمراه همدیگر و بطور همزمان تولد یابند و به موازات همدیگر و در کنار هم زندگی ها و عشق های دنیوی خود را تجربه و سپری می نمایند، لذا ضرورتا در طول زمان و پشت سر همدیگر و هرکدام در دنیای واقعی و عینی و شهودی خاص و ویژه خویش ( از خمیرمایه ساختاری همین دنیا ) از مادر متولد می شوند و الا آخر تا اینکه در پایان راه و سفر بسیار طولانی یعنی در معاد ( علمی ) هرکدام دوباره در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی و در کنار همدیگر و در سرای ملکوتی خاص و ویژه از نو آفریده خواهند شد و به ظهور و پیدایش خواهند رسید ( و از قبر بر انگیخته نمی شوند ) و همان زندگی و عشق اشتراکی خودرا در حالت بهشت برین از نو آغاز خواهند نمود تا آغاز سفر بعدی با کیفت و کمیت برتر و کمال یافته تر از سفر فعلی. گردونه یا چرخه هندوان و نشان سواستیکا روی آن ( شیوا و شاکتی ss ) دقیقا مترادف و معادل و هم معنا با گردونه مهر میترائیان می باشد و علاوه بر اینکه این سمبل ها هردو حاکی از حقیقت جاودانه بودن زندگی انسان ( افراد انسانی بهمراه تار و پود های کثیر و فراوان طبیعت و کیهان و نه به مثابه تافته ها ئی جدا بافته از کل مثل بابا آدم و ننه حوای ادیان به اصطلاح توحیدی ) می باشد، به این حقیقت هم اشاره داشته و دارند که زندگی انسان بصورت خطی و پیوسته ( یکبار متولد شدن و دیگر نمردن ) جاودانه نمی باشد بلکه منقطع و ناپیوسته و دوار به شکل وادی به وادی یا منزل به منزل یا پله به پله و یا ایستگاه بین مبداء و معاد. در چارچوب زنجیره علت و معلول هوشمند - مادی - روحی - روانی و در بطن و بستر و در طول تسلسل تولد و مرگ محتوای کیهان از طریق چرخه یا گردش و یا زنجیره وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوا و نه باز و بسته شدن ظرف نگهدارنده محتوا یعنی مکان و بیمکانی مطلق روی همدیگر.
حقیقت بخودی خود و واقعیت یکی می باشند و بر هم منطبق اند. معارف یا بینش ها و شرح و توضیحات و بیانات و ترسیمات و قضاوت ها و نتیجه گیری های قوای ادراکی فهم و عقل انسانی بر اساس داده های حواس پنجگانه در مورد ... [مشاهده متن کامل]
واقعیت در روند شکل گیری معرفت یا شناخت را نباید با خود حقیقت و واقعیت یکی دانست که همیشه دو حد دارند ؛ یکی اوهامی و بریده از واقعیت عینی و محض و غیبی و دیگری حقیقی و منطبق بر واقعیت عینی و واقعیت محض و غیبی و طیف وسیعی بین این دو حد با درجات مختلف شدت و ضعف گاهی به این سو و گهی به آنسو . واقعیت عینی هم دارای جنبه ظاهری می باشد و هم دارای جنبه باطنی. جنبه باطنی عبارت از اتم ها و ژنها و سلول ها و بافت ها و ارگان های زیر پوست در بخش غیر زنده و زنده طبیعت نیست بلکه امکانات بالقوه فراوان و کثیر که دو نوع اند ؛ یکی ضروری و واجب و اجتناب ناپذیر مانند خوبی ها و زیبایی ها و خیروریات ( خیر ها ) و دیگری غیر ضروری و اجتناب پذیر و غیر واجب مثل بدی ها و زشتی ها و شروریات ( شر ها ) . در سامان یا نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی هیچ گونه امکان بالقوه ای وجود نداشته است غیر از فعلیت های عینی و کثیر و فراوان هرکدام در برترین مرتبه و درجه تکاملی در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی با کمیت و کیفیت بهشت برین. اما در طول راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد، همیشه امکانات بالقوه موجود در خمیرمایه ساختاری واقعیت عینی یا بطور کلی طبیعت و کیهان نسبت به فعلیت های عینی مقدم تر اند و تا زمانیکه به فعلیت عینی نرسند، ثابت و پایدار و تغییر ناپذیر باقی می مانند و مشمول حال تغییر و تحول و گذر زمان نمی باشند و بخودی خود هم فاقد استعداد حرکت می باشند، اما توسط لحظه جاودانه حال ( نوسانگر دوقطبی زمان و بیزمانی مطلق با کمیت های مساوی و ماهیات معکوس ) بهمراه کل واقعیت لحظه به لحظه و بدون وقفه و بطور خستگی ناپذیر بسوی آینده سوق داده می شوند. بعضی از متفکرین یا بهتر ست بگویم که بعضی از خیال پردازان بجای امکانات بالقوه از بالقوه های ذهنی استفاده می کنند و از این طریق مرتکب خطاهای جبران ناپذیر می شوند و مفاهیم و ایده های انتزاعی موجود در فهم و خرد محض انسانی را حقایق مطلق می پندارند مثل ملائکه یا فرشتگان و گابریئیل یا جبریئیل بهمراه میخائیل و ملک الموت یا عزرائیل در راس آنها و شیاطین و اجنه و ارواح خبیثه و ابلیس یا اهریمن و یا شیطان در راس آنان و یا عقول و انوار مجرده قاهره و مدبره حکیمان دینی و عقل العقول و نور الانوار در راس آنها. هر موجود مفیدی و بخصوص هر فرد انسانی تنها دارای یک امکان بالقوه ای انسانی و یک مرتبه و درجه تکاملی نمی باشد که اگر یک بار به فعلیت در آید و تجربه و زندگی اش سپری شود دیگر نتواند دوباره به قوه تبدیل شود ( اصل امتناع تبدیل مجدد فعل به قوه از دیدگاه حکیم ملا صدرا ) بلکه امکانات فراوان بالقوه به تعداد مراتب و درجات مختلف و فراوان تکاملی بین دو حد یکی نهایت نقصان و اَخَس و دیگری نهایت کمال و اشرف در طول راه و سفر بسیار طولانی مقطعی و نزولی و صعودی محتوای کیهان یا جهان بین مبداء و معاد. و تا کلیه این امکانات قوایی و مراتب و درجات تکاملی هرکدام در یک عالم واقعی و عینی و شهودی مثل این دنیا و در طول هم و پشت سر همدیگر به ظهور و پیدایش نرسند و به فعلیت در نیایند، از وقوع قیامت کبرا و معاد خبری نخواهد بود و آخر الزمان دینی هم هرگز اتفاق نخواهد افتاد. اگر یک روزی در آینده شاهد این پدیده طبیعی یعنی طلوع آفتاب از غرب بودید، مطمئن باشید و یقین داشته باشید که آن اتفاق یا رویداد به هیچ وجه من الوجوه نشانه فرا رسیدن آخر زمان نخواهد بود بلکه فقط یک تصادف ناچیز منظومه ای بیش نخواهد بود.
haqiqat : تلفظ ریشه ای و معنای اصلی این واژه به شکل زیر می باشد : حاکی کات به معنای صندوق حکایات یا جعبه حکایت کننده. یعنی هر چیزی را که انسان در مورد واقعیت بیان می کند، بیشتر از یک حکایت نمی باشد. تعریف ... [مشاهده متن کامل]
روشن و حقیقی مفهوم حقیقت در یک جمله ساده عبارت است از برابری و انطباق بر واقعیت. هیچ حقیقت ذهنی - انسانی به واقعیت نزدیکتر نمی باشد غیر از حقیقت خود واقعیت به خود واقعیت. فهم و عقل معیوب و ناقص انسانی در طول تاریخ همیشه به دنبال پیدا کردن حقیقت بوده است و تاکنون به آن دست نیافته است و آنهم به این علت و دلیل ساده و بدیهی که به آن اشاره شد و آن اینکه تاکنون نتوانسته است، یک تعریف روشن و حقیقی از این واژه ارائه دهد. آنانیکه بر این بینش و باور بوده و هستند که حقیقت چیزی بر تر از واقعیت می باشد، به این مرحله یا سطح از آگاهی و بیداری و هوشیاری نرسیده اند که همین واقعیت عینی و بطور کلی همین طبیعت یا کیهان بهمراه کلیه تار و پودهای مفید ( منهای موجودات مضر ) فراوان و کثیر در اولین مرحله آفرینش در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی یعنی با کمیت و کیفیت بهشت برین آفریده شده است و میتوان آنرا سامان یا نظم احسان و اشرف آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی نامید. آن نظام و زندگی طولانی مدت درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی دیگر وجود ندارد بلکه با آغار سفر مقطعی و نزولی و صعودی به پایان رسیده و وارد سلسله طویل نظم ها و حیات های دنیوی گردیده است با هدف بازگشت مجدد به همان حالت اولیه در پایان راه و سفر دور و دراز یعنی در معاد. البته مبداء و معاد نه از دیدگاه مفروضات وحیانی و حدیثی و روائی دینی و استدلالات منطقی و عقلانی فلسفی و کشف و شهودات عرفان دینی بلکه از دیدگاه شناخت و دانش علمی و تفسیر صحیح تئوری های علمی منجمله نظریه علمی مه بانگ. بنیانگذاران ادیان توحیدی - ابراهیمی یعنی یهودیت و مسیحیت و اسلام و پیروان هم عصر و طراز اول و پیروان آنان در اعصار بعدی تاکنون در سطوح بالای رهبریت و پیشوائی و مرجعیت تقلید نتوانسته اند بین آن نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی و زندگی بسیار طولانی درون آن در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی از یک طرف و نظم ها و حیات های فراوان و ناقص دنیوی از طرف دیگر، فرق و تمیز قائل شوند. و ریشه اصلی این عدم علم و آگاهی به این دو نوع نظام در داستان بابا آدم و ننه حوای دینی جای دارد که یک افسانه تخیلی و توهمی بیش نمی باشد و محتوای آن از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان نازل نگردیده و در قالب وحی به گوش سر سرایندگان آن ابلاغ نشده است. همچنین داستان آفرینش شش روزه جهان مندرج در تورا ( تورات ) و قرآن هم به همان سان یک افسانه تخیلی و توهمی بیش نمی باشد. حقیقت ژرف تر و برتر از معارف وحیانی و حدیثی و روائی دینی این است که خداوند متعال در طول تاریخ پیدایش انسان روی کره زمین تاکنون هیچ انسان هایی را در بین اقوام یهود و عرب و عجم و هیچ قوم دیگری تحت عناوین سوشیان و منجی و ناجی و نبی و پسر و رسول و ولی و هرگونه عنوان دیگری برای تربیت و هدایت معنوی بشر انتخاب و اعزام و ارسال ننموده و در گوش سر هیچ انسانی یک جمله یا جملاتی را تحت عنوان آیه و آیات نجوا و زمزمه نکرده است چه بطور مستقیم و بدون واسطه و چه غیر مستقیم یا باواسطه. آئین یکتا پرستی هم از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان در جهت رقابت و مقابله و مبارزه با آئین های بت پرستی نازل نشده و بر وجود انسان تحمیل نگردیده است بلکه بر خاسته از دل و زمینه های غنی و حاصلخیز آئین های بت پرستی بوده و فرزند راستین و وارث بر حق و ادامه دهنده راه و کمال نهائی آنها می باشد. لذا آئین های بت پرستی و یکتا پرستی و دو پدیده دیگر ؛ یکی دینداری و خدا باوری از یک طرف و بیدینی و خدا ناباوری از طرف دیگر در پیشگاه بیکران خداوند متعال که هیچ موجودی چه واقعی و عینی و شهودی و چه محض و مجرد و غیبی در خارج یا بیرون از آن نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد، هر چار یا هر چهار بطور کامل هم سطح و هم ارز اند و هیچکدام از کوچکترین ارجحیت و برتری و امتیاز خاص و ویژه ای نسبت به دیگری برخوردار نبوده و نمی باشد و نخواهد بود. خداوند متعال موجودی ست لایه تناهی یا نامتناهی یا بیکران و یا بی نهایت و لذا هیچ چیز دیگری غیر از او نه وجود دارد و نه می تواند وجود داشته باشد و آنهم نه به این معنای منفی که گویا کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی و منظومه های فراوان ستاره ای و مجموعه های وسیع و گوناگون کهکشانی نیستی های هستی نما یا ظل و سایه یا ماسوی و یا غیر از خدا باشند بلکه اجزای لاینفک و جدایی ناپذیر وی. خداوند متعال در لحظه جاودانه حال که طول آن در علم فیزیک برابر با زمان پلانک یعنی یعنی ۱۰ بتوان منهای ۴۳ ثانیه می باشد، بطور همزمان و در عین واحد در محیط و محتوای هر کدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار هم در قالب واقعیت عینی به ظهور و پیدایش و کثرت رسیده و می رسد و خواهد رسید و هم بصورت واقعیت محض و غیبی و غیر تجربی در پشت پرده ظاهری و نفوذ ناپذیر و در بطن و باطن واقعیت عینی حضور مطلق دارد. بخش غیبی و امکانی وغیر تجربی خداوند متعال در محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان ها دقیقن ( دقیقا ) شش برابر بخش واقعی و عینی و شهودی وی می باشد نه یک ذره کمتر و نه یک ذره بیشتر. به زبان تشبیه و تمثیل و عام و روز مره میتوان گفت که خداوند متعال تنها دارای یک سیما یا چهره و یا جمال و جلال کلی و واحد و یگانه نمی باشد بلکه هفت تا ( و نه این عروس یا اعجوزه هزار چهره از دیدگاه شهودات شوقانی و ذوقانی حافظ شیرین سخن ) . لذا انسان هاییکه ( بخصوص دینی - فلسفی - عرفانی ) که فکر و خیال و وهم و آرزوی شناخت کامل خود و خداوند را در مخیله و سر و دل و باطن خویش می پرورانند، هیچ راه مطمئن تر و یقینی تر و مستقیم و سر راست تری در پیش پا و روی خود ندارند غیر از شناخت ظاهر و باطن واقعیت عینی و بطور کلی طبیعت و کیهان. نکته مهم تر این است که شریعت راستین و حقیقی و واقعی خداوند متعال هرگز آئین و دین و مذهب و ایدئولوژی و فرقه و حلقه نبوده و نمی باشد بلکه علم و در راس آن علوم طبیعی و تجربی و ریاضیات هم محض و هم کاربردی بهمراه فن آوری های مفید صنعتی و خلاقیت های مدرن هنری. ما انسان ها بهمراه تار و پودهای کثیر و فراوان طبیعت و کیهان به سوی بینهایت و رجعت یا بازگشت به خداوند متعال در حرکت و راه و سفر نیستیم بلکه در بطن بینهایت یعنی در محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان های متناهی و موازی و مساوی و بیشمار بطور یکسان و برابر و بهمراه خود خداوند متعال ( او به عنوان هرکدام از کل های متناهی و مساوی و موازی و بیشمار کیهانی یا جهانی و ما یعنی کلیه موجودات غیر زنده و زنده نباتی و حیوانی و انسانی و منظومه های ستاره ای و مجموعه های کهکشانی به عنوان اجزای لاینفک و جدایی ناپذیر وی ) با هدف بازگشت به نظام احسن و اشرف آفرینش مبدئی و ازلی و ابدی و برخورداری دوباره از همان زندگی اولیه در سطح کمال ایده آل خوبی و زیبایی در حرکت و در طول راه و سفر می باشیم و این آمدن و شدن و رفتن یا بازگشتن از طریق چرخه یا گردش و یا زنجیره وقوع مه بانگ های هفتگانه و متوالی بر اثر نوسانات متوالی باز و بسته شدن یا انبساط و انقباض محتوای هرکدام از کیهان ها یا جهان ها جاری گشته و ساری می باشد و صورت می پذیر و نه از طریق ترد آدم و حوا از باغ بهشت و آسمان و درگاه خداوند متعال و تبعید و نزول و یا هبوت آنها بر روی کره ارض یا زمین ( آمدن ) و قبض یا جدایی روح بطور دائم از کالبد به اصطلاح مادی و صعود و معراج آن به عالم میانی تحت عنوان برزخ و الا آخر ( بازگشتن ) و یا آمدن و رفتن روان یا مهاجرت بین عالم ایده ها یا ماوراء طبیعت و عالم محسوسات یا طبیعت از دیدگاه افلاطون و یا گردش چرخ متافیزیک ارسطو به شکل ؛ ماقبل طبیعت - طبیعت - مابعد طبیعت و یا بصورت ؛ ایده ها - محسوسات - ایده ها در یک جهان قدیمی و غیر حادث و باز و بیکران از دیدگاه ارسطو و یا گردش حلول روان یا تناسخ از دیدگاه هندوان و مصریان ( دو نوع تناسخ کاملا متفاوت ) و یا پریدن جان از قفس به اصطلاح تنگ خاکی و پرواز آن از جهان فانی به جهان باقی و پیوستن آن در آنجا به جان جانان از دیدگاه ادیبان و شاعران و عارفان پارسی زبان خودمان. در معاد یعنی در پایان راه و سفر و پس از وقوع آخرین مه بانگ ( و نه قیامت کبرای دینی ) هیچ موجودی و هیچ فرد انسانی از قبر بر انگیخته نخواهد گردید بلکه از نو آفریده خواهد شد. نکته مهم دیگر این است که بر خلاف بینش و باور دینی، خداوند متعال در هیچ زمان و بیزمانی و در هیچ مکان و بیمکانی هیچگاه هیچ فرد انسانی را بابت پندارها و گفتار ها و رفتار های بد دنیوی و هیچ بابت دیگری هرگز مورد استنطاق و مؤاخذه و بازخواست و بازجوئی و ملامت و سرزنش قرار نخواهد داد و هیچ انسانی را به عذاب و سزاهای جهنمی یا دوزخی محکوم و دچار و گرفتار و نخواهد نمود. دو وعده عمده دینی یکی زندگی جاودانه بهشتی بهمراه پاداش های فراوان برای بنیانگدازان ادیان و مخترعین یوغ های سنگین و سبک شرایع دینی و پیروان آنان و دیگری زندگی جاودانه جهنمی بهمراه عذاب های فراوان برای دیگران و دگر باوران و دگر اندیشان ، فقط نقش ضمانت های اجرائی مستحکم و سفت و سخت را بازی کرده و می کنند در جهت حفاظت و نگهداری و دفاع های سرسختانه و جانبازانه از یک دین و مذهب خاص و ویژه در میدان رقابت و مقابله و مبارزه با آئین ها و ادیان و مذاهب دیگر با هدف زنده نگاه داشتن نام و نشان و اثر بنیانگذار آن دین و مخترع یوغ شریعت آن در ذهن و زبان و خط پیروان و در حافظه یا خاطره تاریخ همانطور که آرزوی پنهانی و انگیزه باطنی خود همان انسان بوده است. لذا این دو وعده از طرف خداوند متعال و به امر وی و از آسمان نازل نشده و در قالب وحی به گوش سر وعده دهندگان ابلاغ نگردیده است. در پایان سلام و از این طریق خدای نامک های آئینی و دینی از یک طرف و خدای لا نامک های آتئیستی از طرف دیگر ختم و تمام. اگر یک روزی در آینده قرار باشد که مردم دنیا طی برگزاری یک رفراندم بین المللی برای رای دادن به خداوند متعال به پای صندوق های رای بروند ، من برگه رای را به صندوق هیچ آئین و دین و مذهب و ایدئولوژی و فرقه و حلقه نخواهم انداخت بلکه به صندوق علم و فن آوری های مفید صنعتی و خلاقیت های مدرن هنری. همچنین اگر در عمل بتوانم، دنبالچه علمیه را از انتهای حوزه ها بر خواهم داشت و بجای آن دنبالچه دینیه خواهم گذاشت و آنهم به این علت و دلیل ساده و بدیهی که در آن مراکز علم تدریس نمی شود بلکه دین.
پیشتر برای حق واژه یاب را در نگر داشتم به چم حق چون یافتنی یا گرفتنی ست اما . . . بیخود = بی دلیل یا با کدام حق یا اجازه که منظور حق نداشتن بوده پس خود = دلیل که گویا دگردیسی واژه ای داشته و از بی هود آمده = بی دلیل ... [مشاهده متن کامل]
هود را در هودا یا هدا ( حق ) میبینیم و مرغ هدا یا حق گو یا امین گو نیز به دال ( دلیل ) اینکه دعاهارا حق میگوید مرغ آمین یا هود یا مرغ هودا گویند و هد هد نیز شک برانگیز به همین هست. چرا که در یهودا ( قوم یهود ) => یا هودا = یا خودا = یا خدا همگی به حق گویی میرسیم که از ذات خداوند بزرگ است. پس حق میشود خدا یا همون هدا و هود که در بیهوده ( بدون حق = باطل ) ( چیزی که در راه حق نباشد ) آمده دال بر این دارد که هود به چم حق است . واژه یاب هم میتواند به دال اینکه انسان همیشه به دنبال حقیقت است به این چم بکار رود به حق علی = به هود علی / به یاب علی حقیقت = فرهود / فریاب حق با شماست = یاب با شماست / هود با شماست اگر من به شما حق بدم = اگر من به شما یاب بدم = اگر من به شما هود بدم تحقیق= جستار محقق = هودیاب
این واژه عربی است و برابرهای پارسی آن میشود: آمیغ، فرهود، واور ( پهلوی ) ، راستی
حقیقت = آمَنگ [āmang] بن مایه: فرهنگ سغدی، دکتر بدرالزمان قریب #پارسی دوست
نفس الامر
دوستان پارسی جوی این نکته را درنگرند که دو واژه حقیقت و واقعیت در تازی همسان نیستند ، و از دیدگاه اینجانب نباید راستینه را در اینجا به کار بست. بادرود
حقیقت، یعنی به راستی، در واقع راستش .
هوده، هودگی هوده هوده . [ دَ / دِ ] ( اِ ) به معنی حق و راست و درست باشد چنانکه بی هوده ناحق و باطل و هرزه را گویند. ◄ ( ص ) به معنی کهنه هم به نظر آمده است . ( برهان ) .
با سلام منعکس نمودن انعکاس واقعیت در ذهن انسان توسط انسان حقیقت نام دارد که هم می تواند با واقعیت تطابق داشته باشد که در این صورت آنرا صحیح، راست و درست می نامییم و هم می تواند بر واقعیت منطبق نباشد، آنگاه آنرا اشتباه، ناصحیح، نادرست و بدور از حقیقت تعریف خواهیم کرد. یا اینکه می توان گفت که حقیقت چیزی دیگه ای نیست غیر از تعریف و توصیف انسان از واقعیت. انسان در طول تاریخ همیشه سعی کرده است که واقعیت را شناسایی کند و آنرا بشناسد و یا به شناخت آن برسد، اما برای انسان مقدور نیست که کل واقعیت را شناسایی کند، لذا انسان در تمامی اعصار گذشته و آینده فقط بخشی از واقعیت را در یابد و آنرا با فهم و عقل و قوه خیال خود تعریف کند، آنرا ترسیم نماید و شرح دهد، حال چه منطبق با واقعیت و چه معکوس آن، یا وارونه جلوه دادن واقعیت. ... [مشاهده متن کامل]
مثال : همگی ما با این احساس آشنائی داریم که خورشید هر روز از شرق طلوع میکند و غروب در غرب غروب میکند. اما واقعیت این است که خورشید نسبت به زمین سر جای خود ثابت ایستاده است و زمین دور محور خود در حالت حرکت چرخشی می باشد و این حرکت تحت تابش دائمی نور خورشید باعث ایجاد شب و روز میگردد و همچنین حرکت زمین به دور خورشید فصول را ایجاد میکند. چون انسان در اعصار گذشته این واقعیت را نمی شناخته، لذا از انعکاس واقعیت در ذهن خود نتوانسته است به شناختی برسد که حقیقت داشته باشد. در اینجا دو انعکا س از دو واقعیت در ذهن انسان صورت گرفته است که یکی حرکت ظاهری خورشید روی سر او در آسمان و دیگری ثابت بودن زمین زیر پای او. مثال : همگی ما با فازهای ماه آشنائی داری، هلال ماه، نیم ماه و ماه چهارده یا ماه کامل. این نامگذاری ها در عصری صورت گرفته است که واقعیت ماه به شکل یک قرص دایره ای ( مسطح ) در ذهن انسان انعکاس یافته و این نامگذاری ها که همان تعریف واقعیت باشد، امروز میدانیم که منطبق بر واقعیت نیستند و لذا صحیح نمی باشند. واقعیت این است که ماه دارای یک شکل کروی میباشد و در حین مشاهده ماه در حالت نیم ماه ، مشاهده گر در واقع یک چهارم و یا ربع ماه را می بیند و در مشاهده ماه کامل یا ماه چهارده، نیمی از ماه قابل رویت است و نه کل ماه. در ضمن بیشتر ما انسانها با مشاهده حرکت و مسیر ماه این احساس و برداشت را داریم که مثل حرکت ظاهری خورشید از شرق به سمت غرب حرکت می کند، در صورتیکه واقعیت و حقیقت این است که کره ماه از سمت غرب به سمت شرق حرکت می کند. بنابراین انعکاس واقعیت در ذهن انسان نیاز به آگاهی و شناخت دارد که بتواند به صورت حقیقت دوباره بر واقعیت منعکس شود و با آن مطابقت یابد. اگر باور داشته باشیم که خداوند وجود دارد و حقیقت مطلق است، ضرورتا باید بر واقعیت تطابق داشته باشد زیرا واقعیت وجود دارد. بنابر این خود واقعیت مطلق است و چیزی نیست غیر از خداوند. زیرا چیزی که بر واقعیت منطبق نباشد حقیقت ندارد. اما به نکته باید توجه داشته باشیم که این واقعیت که خود جزئی از آنیم ، همیشه این طور نبوده است که در حال حاظر است و همیشه هم این طور باقی نخواهد ماند بلکه بینهایت ( البته بطور نسبی بیشمار ) شکل ها و فرمها و محتوا ها به خود خواهد گرفت. اگر یک ره رو راه حق به واقعیت پشت کند، جهت حرکت او بر خلاف حقیقت خواهد بود. غیب بودن خداوند به این معنا نیست که او خارج از واقعیت است و انسان نمی تواند اورا به رویئت بکشد و اورا حس کند، بلکه فرمها و محتواهای خود واقعیت که تا پیدایش انسان روی کره زمین به ظهور رسیده و آنهایی در آینده ایجاد خواهند شد که انسان در قید حیات محدود خود نمی تواند آن ها را تجربه نماید. مفاهیم واقعیت و حقیقت قبل از پیدایش انسان وجود نداشتند. پس ازین که پا به عرصه وجود گذاشت شروع به نامگذاری موجودات زنده و غیر زنده نمود و مفاهیم واقعیت و حقیقت را خلق کرد مثل مفاهیم دیگه.
ماهیت
بایستگی، شایستگی، روا، سزاوار
راستدار با سپاس از واکاوی فرکیانی
راستش
واژه حق از ریشه پیشاهندواروپایی ħhaḱ به معنای هدایت کردن یکراست راندن امر کردن to direct to guide to command شکل دیگر واژه تخارستانی آک* است که به شکل آز در واژه ایرانی ناواز به معنای ناوخدا هدایت کننده ناو به کار رفته است. عرب از ریشه فرضی حق ق واژگان جعلی تحقیق محقق حقیقت حقوق و محق را به دست آورده است. ... [مشاهده متن کامل]
*پیرس: The Nostratic Macrofamily: A Study in Distant Linguistic Relationship By Allan R. Bomhard, John C. Kerns
حقیفت قابل اثبات کردن است . واقعیت یک نگازش تاریخی وفرضیه اصولی و برای اثبات ان باید دلیل اورد
در پارسی " آمیغ ، اور evar " در نسک :فرهنگ برابرهای پارسی واژگان بیگانه از ابوالقاسم پرتو. اوری=رئالی = حقیقی اورگر = رئالیست = حقیفت گرا اوریک = رئالیستیک
حقیقت خیلی بهتره دروغ و دورنگی
واقعیت آن چیزی است که میشنوی اما حقیقت آن چیزی است که اتفاق افتاده
حقیقت مفهوم و اصطلاحی است برای اشاره به اصل هر چیز استفاده می شود[۱]. محتویات [نمایش] واژه شناسی [ویرایش] واژه حقیقت وام واژه ای است که از واژه عربی حقیقة وارد فارسی شده است. معادل انگلیسی واژه حقیقت واژهٔ Truth می باشد. ... [مشاهده متن کامل]
تفاوت حقیقت و واقعیت [ویرایش] حقیقت شامل ذات هر چیزی بوده و غیر قابل تغییر است و به همین دلیل بر خلاف واقعیت امری است که لزوما با برهان های علمی قابل اثبات نیست. در بسیاری موارد حقیقت ( به دلیل اینکه از دسترس انسان به حیطه ذات به دور است ) به نوع نگرش افراد بستگی پیدا میکند. بطور مثال واقعیت و حقیقت واقعه کربلا را می توان به این دو صورت بیان کرد. واقعیت: حسین و یارانش به سمت کوفه حرکت کردند، لشکریان یزید در محلی به نام کربلا بر آنها حمله کردند، و حسین کشته شد. و یزید پیروز این جنگ بود. اما حقیقت به عقیده یک راوی از این واقعیت می تواند این باشد: در واقعه کربلا امام حسین و یاران با وفایش برای نجات دین اسلام تصمیم به هجرت به کوفه گرفتند. اما لشکریان یزید ملعون به آنان حمله کردند و در این واقعه امام حسین به شهادت رسید. و امام حسین توانست با نثار خون خود اسلام را زنده نگاه دارد و به حق او پیروز این میدان بود. و یک راوی دیگر می تواند این طور آن را بیان کند: حسین بن علی با سوء استفاده از نسبت خانوادگی خود با پیامبر با گروه اندکی فتنه گر برای محاربه با حضرت یزید خلیفهٔ مشروع مسلمین به کوفه حمله کرد. امپراتوری استکباری روم و باقی ماندهٔ سلطنت طلبان ایرانی و منافقین خوارج هم به حمایت از او پرداخته و به تفرقه در میان مسلمانان و ضعف نظام اسلامی امیدوار شده بودند. مردم کوفه که ابتدا تحت تأثیر سفسطه های او قرار گرفته بودند با خطبه های روشنگرانهٔ عبیدالله بن زیاد به حقیقت موضوع آگاه شده و حماسهٔ بصیرت آنان در روز عاشورا طومار حیات فتنه گران را درهم پیچید. همانطور که می بینید برای اثبات واقعیت این موضوع می توان برهان هایی از جمله کتب تاریخ آورد. اما در مورد حقیقت نمی توان این کار را کرد. این به این معنی نیست که حقیقت چون همیشه اثبات پذیر نیست دارای درصد صحت کمی است زیرا امکان صحت آن همیشه وجود دارد. اگر در ریشهٔ واژگان حقیقت و واقعیت دقیق شویم، تفاوت هایی را مشاهده می کنیم. ریشهٔ کلمهٔ حقیقت، "حق" به معنای راستی و درستی است و ریشهٔ کلمهٔ واقعیت، "وَقَعَ" به معنای رویدادن و یا اتفاق افتادن است. حقیقت، اشاره به ماهیت راست و درست دارد و واقعیت اشاره به امور عینی و یا اموری که اتفاق می افتند. یک نگرش افراطی حقیقت یک واقعه تاریخی را جز بیان عواطف و احساسات گوینده در رابطه با آن واقعه نمیداند. حقیقت و واقعیت در اندیشه های متفکران و فلاسفه [ویرایش] در یونان باستان، نوعی تفکر اسطوره ای نسبت به مقولهٔ حقیقت و واقعیت وجود داشته که طی سیر تحول به مذهب و باورهای مذهبی تبدیل شده است. این مساله در هر تمدن دیگری نیز مشاهده می شود. تمدن های بین النهرین، هند و چین همگی چنین سیر تحولی را طی کرده اند. تفکر اسطوره ای، طی تکاملش به صورت مثالی افلاطونی رسید که گونه ای تفکر مذهبی است. در اندیشه های مذهبی مانند سه مذهب زرتشتیت، مسیحیت و اسلام تمایز و جدایی واقعیت مادی و حقیقت وجود دارد. دیدگاه عرفا پیرامون حقیقت و واقعیت، شکل متکامل تفکرات دینی است. آراء و اندیشه های متفکرین دوران مدرن و همچنین تحولاتی که در نوع نگاه انسان ها در جامعهٔ مدرن نسبت به حقیقت حاصل شده، باعث شده است تا مسیر گسست از اندیشه های اسطوره ای به اندیشه های دینی در دوران مدرن دچار واگشت و یا تغییر مسیر شود. یعنی تمایز و گسست حقیقت و واقعیت دوباره به اتحاد آن دو منجر شده است. در اصل، ظهور رئالیسم جدید و همچنین اومانیسم مدرن، نمایانگر گونه ای بازگشت به اصول کلاسیک یونانیان است. بشر در دوران مدرن اعتقاد یافت که طی سالیان درازی، دچار خطا شده است، از این رو دوباره به تفکر یونانی رجعت کرد. در اندیشه های ماتریالیست ها و مارکسیست ها از جمله فوئرباخ، مارکس و انگلس و پیروان آن ها، ماده گرایی که خود یکی از ثمرات مدرنیته است، نمایشگر رجعت انسان به یکی انگاشتن حقیقت و واقعیت است. با این تفاوت که از نگاه ماتریالیست ها، حقایق، قوانینی هستند که بر واقعیات حاکم اند. به طور مثال، نیروی محرکهٔ تاریخ که بر وقایع تاریخی احاطه دارد، حقیقتی دربارهٔ جهان و هستی است. اندیشه های فردریش ویلهلم نیچه، فیلسوف نامدار آلمانی دربارهٔ حقیقت از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. چون او، نوع نگاه انسان به حقیقت را دگرگون کرد و با وهمی خواندن حقیقت، به تبیین یک نگاه کاملا نسبی گرایانه پرداخت. نسبیت حقیقت که با نیچه آغاز شد در نهایت به مکاتب و تفکراتی از جمله هرمنوتیک، مکتب فرانکفورت و پست مدرنیسم منجر شد. اندیشه های نسبی گرایانهٔ نیچه در باب حقیقت و واقعیت به شکلی رادیکال در آراء متفکران پست مدرنی چون ژان فرانسوا لیوتار، ژاک دریدا، ژیل دلوز، میشل فوکو و ژان بودریار دوباره مطرح شد. استاد ایلیا. م. رام الله نیز تفاوت حقیقت با واقعیت را اینگونه توصیف میکنند:« حقیقت بوده هست و خواهد بود. ازلی و ابدی است. لیکن واقعیت «بوده» اما شاید دیگر حالا نباشد. یا الان هست اما چه بسا بعدا نباشد و شاید هم نه در گذشته بوده و نه در حالا بلکه در «آینده» واقع شود. واقعیت «هست» است و حقیقت هستی «هست» است. هست جزیی از هستی است، اما هستی جزیی از هست نیست. . . حقیق زنده و حاضر است وانگهی لایتناهی و نامحدود است. اما واقعیت ممکن است چنین نباشد. که اگر بود جزیی از جریان حقیقت بود. جستارهای وابسته [ویرایش] واقعیت منابع [ویرایش] ↑ معنی واژه حقیقت در فرهنگ معین [نهفتن] ن • ب • و تصوف مفاهیم احسان نور مقام حال منزل یقین فنا بقاء حقیقت معرفت نفس سلوک لطائف سته جهان بینی کشف ما . . .
این واژه میتواند در معنای فلسفی اش به واژه "روشنا" برگردان شود و با توجه به معنای مصدری آن میتواند به راحتی از عهده ی کار بر آید.