حقوق

/hoquq/

    rights
    privileges
    law
    emolument
    pay
    remuneration
    salary
    fees
    dues

فارسی به انگلیسی

حقوق بازنشستگی
pension, old age pension, retiring pension

حقوق بازنشستگی دادن به
pension

حقوق بگیر
stipendiary, salaried

حقوق به ثبت رسیده
burgh

حقوق پزشکی
medical jurisprudence

حقوق ثابت
stipend, basic salary

حقوق جزا
criminal law, penal code

حقوق خالص
take-home pay

حقوق خانواده سلطنتی
civil list

حقوق دان
barrister, lawyer, lawyer, jurist

حقوق دریافتی
earnings

حقوق دو برابر
double time

حقوق دوران بیماری
sick pay, sickness benefit

حقوق ساحلی
littoral, riparian:

حقوق شناسی
jurisprudence

حقوق عقب افتاده
backpay

حقوق قانونی
formal

حقوق گمرکی
customs, customs duties

حقوق ماهیانه
stipend

حقوق ماهیانه نایب مطران
vicarage

مترادف ها

emolument (اسم)
درامد، پرداخت، حقوق، مداخل، مقرری، مواجب

due (اسم)
بدهی، حق، ذمه، موعد پرداخت، پرداختنی، حقوق

pension (اسم)
مستمری، پانسیون، مزد، حقوق، مقرری، حقوق بازنشنستگی

law (اسم)
قانون، ضابطه، حق، حقوق، قاعده، قانون مدنی، بربست، داتا

salary (اسم)
حقوق، مواجب، شهریه

stipend (اسم)
حقوق، مواجب، دستمزد

پیشنهاد کاربران

حق وحقوق متقابل:راسته وراسته های برابر.
حقوق جمع واژهٔ حق ( حق یعنی قدرت سلطه اقتدار ) مجموعه قواعدی است که از طریق مؤسسات اجتماعی یا دولتی، جهت تنظیم رفتار، ایجاد و اعمال می شود. دانش حقوق، دانش تحلیل و سیر تحول قواعد حقوقی است. همچنین حقوق مجموعه قوانین و مقرراتی است که حاکم و ناظر بر روابط افراد و اشخاص هستند. از حقوق در معنای امتیازی که شخص برای جامعهٔ معینی دارد، به حقوق فردی تعبیر می شود.
...
[مشاهده متن کامل]

حقوق در نظام های حقوقی ملی به روش های مختلفی ایجاد می شود؛ از راه وضع یا نسخ قانون ( قانون گذاری ) توسط قوهٔ مقننه، از طریق صدور آیین نامه ها و بخشنامه های دولتی در قوهٔ مجریه، و تصمیمات قضایی الزام آور در قوهٔ قضائیه ( که این روش آخر در نظام های کامن لا اهمیت بیشتری دارد ) . اشخاص خصوصی هم می توانند قراردادهای الزام آور قانونی را میان خود ایجاد کنند و در برخی وضعیت ها با توافق یکدیگر سیستم های میانجی گری را جایگزین فرایند معمول دادگستری کنند. قانون اساسی نقش انکارناپذیری در شکل گیری و ساماندهی هر کشور دارد و نظام حقوقی نیز به نوبه خود شکل دهندهٔ سیاست، اقتصاد و جامعه است و روابط میان افراد را هدایت می کند.
سامانه های حقوقی گوناگونی در کشورهای جهان وجود دارد اما بیشتر آن ها در یک راستا هستند و به طور کلی به چهار دسته به نام های قانون مدنی، کامن لا، عرفی و نوشته تقسیم می شوند.
علم حقوق را از لحاظ رابطه به دو دستهٔ خصوصی و عمومی تقسیم بندی می کنند. حقوق خصوصی حاکم بر روابط افراد با یکدیگر است و حقوق عمومی به «تنظیم روابط دولت با افراد جامعه و بالعکس در سطوح کلان و با هدف تأمین نظم و امنیت عمومی می پردازد».
حقوق مدنی شعبهٔ اصلی حقوق خصوصی است. حقوق تجارت، حقوق خانواده و حقوق مالکیت فکری از شعب دیگر حقوق خصوصی محسوب می شوند.
از تقسیمات حقوقی تازه می توان به حقوق بیمار، حقوق معادن و حقوق فلزات نیز اشارهٔ خاص نمود.
حقوق عمومی شامل قواعدی است که بر روابط دولت و مردم حکومت می کند و همچنین سازمان های دولتی را نظم می بخشد. حقوق اساسی و حقوق اداری دو شعبهٔ اصلی حقوق عمومی هستند. حقوق جزا هرچند به لحاظ فنی بخشی از حقوق عمومی است اما معمولاً به عنوان یک رشتهٔ جداگانه در نظر گرفته می شود.
در این بین برخی از رشته های تازه و البته تخصصی همچون حقوق محیط زیست، حقوق تجارت بین الملل، حقوق بیمار، حقوق رسانه، حقوق فلزات، حقوق بیمه، حقوق ترابری، حقوق سردفتری، حقوق ارتباطات، حقوق اقتصادی، حقوق خانواده، حقوق بشر، حقوق بیمار، حقوق کار و… به وجود آمده اند.

حقوقحقوقحقوقحقوق
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/حقوق
بهترین چم از دید من دادیک هست ( دادن به یک آدم چیزی رو ) نمونه ی دیگر نزدیک ، نزد چمِ هستی داشتن یا ( حضور ) داشتن در کنار یک آدم، میشود نزدیک
راسته ها
حق:راسته
حقوق بشر= هودِگان مردمیک
واژه حقوق
معادل ابجد 214
تعداد حروف 4
تلفظ hoquq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ حقّ]
مختصات ( حُ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی hoquq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

حُقوق:
١. مزد، دستمزد، کارانه، کاربها، ماهیانه
٢. جیره
٣. پاداش
۴. آزادیها، تواناییها، اختیارها، گزیرها؛ دسترسیها
۵. ( رشتەیِ ) قانونشناسی، قانوندانی، قانونبانی، قانونگری
۶. قانون، قانونها؛ آییننامەها
حقوق سه معنی داره
۱ ) دستمزد
۲ ) حق ( امتیازاتی که شخص داره مثل حیات. ازدواج. مالکیت )
۳ ) مجموعه مقررات حاکم بر روابط افراد جامعه
واژه حقوق
معادل ابجد 214
تعداد حروف 4
تلفظ hoquq
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم ) [عربی، جمعِ حقّ]
مختصات ( حُ ) [ ع . ] ( اِ. )
آواشناسی hoquq
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
Wage - Wages
◀️ They could not pay the wages of the workers, so the person in charge went to jail : نتوانستند حقوق کارگران را بپردازند، بنابراین مسئولش رفت زندان.
جمع حق به معنی حق ها ، سزاها
حق= یاب ( بن مضارع یافتن )
تحقق = یافتیزه ( آنچه که به چیزی می رسد )
محق = بریافت
تحقیق = بازیافت
حقوق = دریافت
میشه هم خانواده حقوق را هم بنویسید
باید که ادبیات حقوقی یا "فرهنگ داتیک" در ایران در گذر زمان و تا اندازه ای که می شود از واژگان تازی پیراسته گردد.
هرچند شوربختانه چنین کاری را امروز نمی توان از سرپرستان تازی زده و عرب گرای کشور یا بخش بزرگی از دانش آموختگان این رشته چشم داشت ولی به هر روی این کاریست که باید در آینده وبرای همه دانشها به ویژه رشته قانونشناسی از سوی فرزانگان میهن پرست این کشور برای آن اندیشه شود وبه انجام رسد.
...
[مشاهده متن کامل]

کوردی: ماف
دستمزد ماهیانه
هغ ها= حقوق
هغ= حق
سرور سیامک بندادگان از بنمایه درست تر نیست یعنی ریشه حق ها
واسه سرور سیامک به نگر من درست تر و خردمندانه تره
حقوق بشر پارسیش میشه هودهگان مشی
مشی یعنی آدم بشر که در نیوه های آسمانی آریایی ها آمده مشیانه به ماناک آدم زن آدم بانو آدم مونث. چون مذکر را برای هم مرد هم زن میشود به کار برد مانند آدم بهتره مشی بگوییم که در نیوه مغان آمده
هودهگان یا دادیکان
داد مایه
حقوق بشر = داد مایه آدمیان
حق واژه ای است پارسی ولی حقوق که جمع حق است در باب های عربی ساخته شده.
حقوق= به معنای دستمزد و دریافتی
حقوق بشر = راشَن های مَرتوگان
مجموعه ایی از قوانین
حقوق بشر، حقوق زنان، حقوق شهروندی، حقوق مادی، حقوق مردم، حقوق کودکان و نوجوانان و . . . .
حقوق بشر :حقوق بِشَرّ.
مانند حقوق بشر آمریکایی.
( = دستمزد ) این واژه اربی است و پارسی آن این است:
وَستاد vastãd ( پارسی دری: وَرستاد varastãd )
( = علم حقوق ) این واژه اربی است و پارسی آن این است:
ویشنو viŝnu ( سنسکریت: ویشنوسْمْرْتی viŝnusmrti )
دادیک juristics = theory of law
- -
حقوق جزایی = دادیک پادافرهی
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٠)

بپرس