حقارت

/heqArat/

    abjection
    inferiority
    contempt
    debasement
    insignificance
    insignificancy
    lowliness

مترادف ها

demission (اسم)
واگذاری، کناره گیری، استعفاء، حقارت

scorn (اسم)
تحقیر، مذمت، بی اعتنایی، حقارت، تمسخر، عار، خردانگاری

humility (اسم)
پستی، تحقیر، تواضع، فروتنی، حقارت، بی اهمیتی، خشوع، افتادگی

paltriness (اسم)
اشغال، حقارت، ناچیزی

پیشنهاد کاربران

خوارمایگی. [ خوا / خا ی َ / ی ِ ] ( حامص مرکب ) حالت خوارمایه داشتن. بی ارزشی. بی قدری. بی اعتباری. ( یادداشت بخط مؤلف ) .
واژه حقارت
معادل ابجد 709
تعداد حروف 5
تلفظ he ( a ) qārat
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی: حَقارة]
مختصات ( حَ رَ ) [ ع . حقارة ] ( اِمص . )
آواشناسی heqArat
الگوی تکیه WWS
...
[مشاهده متن کامل]

شمارگان هجا 3
منبع لغت نامه دهخدا
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار

کوچک
واژه: حَقارَت تلفظ آنhaqAratنوشته میشود لطف کنید اصلاح نمایید.
محقرة. [ م َ ق َ رَ ] ( ع مص ) خرد بودن. حقیر بودن. خرد و خوار بودن. ( آنندراج ) . حقارت. و حقارت شود. || ( اِمص ) خردی. حقیری. خواری. ( آنندراج ) . رجوع به حقیر و رجوع به حقارت شود.
خست
پستی 😉خواری😃حقیری🤩
پستی ، خواری ، حقیری
کوچکی

بپرس