حضور

/hozur/

    presence
    attendance
    society
    appearance

فارسی به انگلیسی

حضور داشتن
present, be present, attend, to be present

حضور در همه جا
omnipresence

حضور ذهن
presence of mind

حضور همزمان در همه جا
ubiquity

حضور یافتن
appear, repair

مترادف ها

presence (اسم)
مجاورت، پیش، حضور، محضر، پیشگاه، در نظر مجسم کننده، وقوع و تکرار

tendance (اسم)
توجه، مواظبت، حضور، پرستاری، مراقبت

attendance (اسم)
توجه، رسیدگی، حضور، حضار، ملازمت، همراهان، خدمت، سرپرستی، تیمار، پرستاری، ملتزمین

presentment (اسم)
شرح، نمایش، حضور، بیان، ارائه، طرز نمایش

پیشنهاد کاربران

حضور. [ ح ُ ] ( ع مص ) حاضر آمدن. ( منتهی الارب ) ( تاج المصادر بیهقی ) ( از المصادر زوزنی ) . حاضر شدن. نقیض غیبت. ( آنندراج ) . شهود. مشهد .
- حضور بهم رسانیدن ؛ حضور داشتن.
- حضور داشتن ؛ بودن در جایی. شرکت کردن در مجلسی.
...
[مشاهده متن کامل]

- حضور یافتن ؛ حاضر شدن.
- مبارک حضور :
شنیدم که مردی مبارک حضور
بنزدیک شاه آمد از راه دور.
سعدی.
|| ( اِ ) پیش رو. برابر. مقابل غیبت : نشست در مجلس عالی بحضور اولیای دولت. ( تاریخ بیهقی ) .
آنچه درغیبتت ای دوست بمن میگذرد
نتوانم که حکایت کنم الا بحضور.
سعدی.
سخنها دارم از درد تو بر دل
ولیکن در حضورت بیزبانم.
سعدی.
|| مقابل تفرقه و تشتت. مقابل بر رفت :
حضورش پریشان شد و کار زشت
سفر کرد و برطاق مسجد نوشت.
سعدی.
می ترسم از خرابی ایمان که میبرد
محراب ابروی تو حضور از نماز من.
حافظ.
هر ساعتی آنچه که بر ما گذشته است حساب کنیم ، بر رفت و حضور چیست می بینیم که همه نقصان است. ( بخاری ) .
- حضور ذهن ؛ جمع بودن حواس. در مقابل تشتت ذهن.
|| در عرف ، کلمه تعظیم است بلکه بر ذات مخدومان اطلاق کنند و فارسیان شکفتگی وخرمی استعمال نمایند. ( آنندراج ) .
- بی حضور ؛ تنگدل و منقبض و بیمار. ( آنندراج ) :
از بس دلم ز حلقه کثرت رمیده شد
گردید بی حضور ز جمعیت هراس.
مخلص کاشی.
چون خامه سبک مغز از بی حضوری دل
شد پیش روشنائی در هر سجود ما را.
عارف الحی ( از آنندراج ) .
یار عاشق شده ست درمان چیست
عیسی آنجا که بی حضور شود.
حکیم شفائی.
ترا که در لب نوشین هزارگونه شفاست
چرا همیشه مرا بی حضور باید داشت.
شانی تکلو.
|| ج ِ حاضر. || ( اصطلاح عرفان ) حضور آنانندکه همواره حاضر وقت خویشند یا غفلت و ذهول و نسیان در آنان راه ندارد. ( یادداشت بخط مرحوم دهخدا ) . حضورقلب به حق هنگام غیبت از خلق است. ( تعریفات ) :
بگذر ز کوی میکده تا زمره حضور
اوقات خود ز بهر تو صرف دعاکنند.
حافظ.
حضور. [ ح َ ] ( اِخ ) نام شهری است و کوهی به یمن از اعمال زبید و آنرا حضوراء نیز نامند. || نام قبیله ای است. ( معجم البلدان ) .
منبع. لغت نامه دهخدا

سلیم
حضور: دیده مانند اینکه بگوییم فردا در کنفرانس حضور به هم رسانیم یعنی فردا در گرد همایی دیده به هم رسانیم.
حضور ( به انگلیسی: Being There ) فیلمی کمدی درام به کارگردانی هال اشبی محصول سال ۱۹۷۹ آمریکاست که در مدت زمان دو ساعت و ۱۰ دقیقه به شیوه رنگی کارگردانی شده است. این فیلم بر اساس رمانی به همین نام از جرزی کوزینسکی نویسنده لهستانی آمریکایی ساخته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

داستان فیلم دربارهٔ چَنس، باغبانی فاقد هویت و شناسایی، است که هرگز پایش را از خانه ای که در آن باغبانی می کرده است بیرون نگذاشته و دنیای خارج برای او تنها از دریچه تلویزیون معنا دارد. بعد از مرگ صاحبخانه، چَنس به اجبار از خانه بیرون می رود و طی دورانی تا حوادث ریاست جمهوری آمریکا پیش می رود.
این فیلم در سال ۱۹۸۰ کاندیدای دریافت بهترین بازیگر نقش اول مرد از مراسم آکادمی شد و اسکار بهترین بازیگر نقش دوم مرد را دریافت کرد. حضور در همین سال در ۶ بخش کاندیدای دریافت جایزه گلدن گلاب شد و در نهایت توانست جایزه ویژه این جشنواره را در بخش های بهترین بازیگر نقش اول و دوم مرد به خود اختصاص دهد. ساخته هال اشبی همچنین کاندیدای نخل طلای کن بوده است. این فیلم در سال ۱۹۸۱ در چهار بخش نامزد دریافت جایزه بفتا شد.

حضور
منابع• https://fa.wikipedia.org/wiki/حضور_(فیلم)
آمدن
نزدتان پیشکش میکنم . حضورتان تقدیم می کنم.
حُضور: ١. هستی، باشایی، باشندگی، پیشِ - رویی، پیدایی، پدیدیی، پیشگاه، درپیشگاهی، بەپیشگاەآمدگی، بودن، بودش، نزد ٢. آمادگی، فراهم بودن، تیار بودن، ( در ) دسترسی ٣. هستندگی ۴. [کهنه] شهرنشینی
حضور ۱ ) نزد، پیش ، مقابل. محترمانه و معنوی تر گفتن نزد وپیش و مقابل است.
۲ ) از مقامات عرفا و روحانیان است که مراتب و شدت دارد و شاید بالاترین آن این باشد که کفر و ایمان در آن راه ندارد، کفر ذاتا جورثومه بدیها و ناراه یافته است و ایمان به دلیل استغنای ذاتی معشوق بود و نبودش یکیست یعنی در آن مقام خاص ، ادله محکم حضور طاعت نیست بلکه مرحمت خداوند و صلاحیت ذاتی است که در غیب با علم کامل و نظر خداوند رقم خورده و تمیز شده واین امر ذاتی نیز به هیچ وجه دلیل نفی جهد و امید و طاعت و کوشش وعبادت نیست.
...
[مشاهده متن کامل]

پیش رو
بودن
بودش
پیدایش . . نمایش . . نمو . . نموداری . . پدیداری . . . خودنمایی . . . .
پیشگاس . . . پهلوی
هستی
نمونه:
�کارگروه ( کمیسیون ) اتحادیه اروپا�، روز دوشنبه ۲۱ تیرماه در گزارشی کمک ۱۵ میلیون یورویی آن اتحادیه به ایران را برای کمک به تنگدستان و لایه های هازمانی آسیب پذیر ایرانی و افغانی در کشور به آگاهی رساند که دربرگیرنده ی کمک های مالی برای پیکار با �کرونا� نیز می شود. آن کارگروه با اشاره به هستی ( حضور ) سه میلیون و ششسد و پنجاه هزار شهروند افغانستان در ایران گفته است که برای کمک به آن ها و مردم آسیب پذیر خود ایران، پانزده میلیون یورو کمک مالی ویژانیده ( اختصاص داده ) و کمک های مالی این نهاد اروپایی به ایران از سال ۲۰۱۶ به هفتاد و شش میلیون یورو رسیده است.
...
[مشاهده متن کامل]

پای نهادن
من پیش تر نیز دستِکم یک بار این سخن باریک و پاکیزه ( نکته ) را یادآور شده بودم که در جایگزینی واژه های از ریشه عربی و بویژه آن واژه ها که بدرازای سده ها ساخته و پرداخته ( مُعَرََّب ) شده اند، نیازی به پیروی از دستور زبان و کالبد گرفتن آن واژه های سردرگم کننده ی بیگانه یا موبمو بر آن بنیاد، برگردان آن ها به پارسی نیستیم؛ همچنین گفته بودم که در بسیاری باره ها می توان از آخشیج های بدن آدمی در زبان پارسی کمک گرفت و گاه با کاربرد درخور پیشوندو پسوند، واژه ای خوشتراش ساخت یا بکار گرفت. این نمونه ای از آن است:
...
[مشاهده متن کامل]

وزارت خارجه ایران . . . با پرخاش به پای نهادن ( حضور ) نخست وزیر �اسلووِنی� در نشستِ �سازمان مجاهدین . . . �، �کریستینا رادی�، نماینده سیاسی ( سفیر ) این کشور در تهران را فراخواند.
برگرفته از یادداشتی در پیوند زیر:
https://www. behzadbozorgmehr. com/2021/07/blog - post_57. html

باشندگی
بایش
حضور یعنی همه چیز در آن واحد حاضر باشد مثلا در دیدن ، یک بیننده هست یک دیده شده و خود دیدن . آنگاه دیدن حضوری می شود که بیننده و دیدن و دیده شده یکی باشد . عالم و علم و معلوم یکی باشند ، شاهد و شهود و مشهود یکی باشند و تمام اینها در آن واحد است البته منسلخ از زمان و مکان .
باشش
حضور
هجویری گوید:
مراد از حضور حضور دل بود به دلالت یقین، تا حکم غیبی ورا چون حکم عینی گردد
و مراد از غیبت غیبت دل بود از دون حق تا حدی که از خود غایب شود . . . .
پس غیبت از خود حضور به حق آمدو حضور به حق غیبت از خود است.
...
[مشاهده متن کامل]

( کشف المحجوب ص 319 ) ابونصر سراج گوید ( ( غیبت غیبت قلب است از مشاهده خلق
به سبب حضور بحق و حضور حضور قلب است که با صفای یقین آنچه را هم که از اعیان حق
در پرده است آشکار میبیند
حضوری گر همی خواهی از او غایب مشو حافظ
متی ما تلق من تهوی دع الدنیا و اهملها
. . .
دریغ و درد که در جست و جوی گنج حضور
بسی شدم به گدایی بر کرام و نشد
. . .
از دست غیبت تو شکایت نمی کنم
تا نیست غیبتی نبود لذت حضور
. . .
ی که در دلق ملمع طلبی نقد حضور
چشم سری عجب از بی خبران می داری
. . .
نه حافظ را حضور درس خلوت
نه دانشمند را علم الیقینی

جاوید مدرس ( رافض )

این واژه تازى ( اربى ) ست و بجاى آن میتوان از کترون Katrun ( پهلوى: اقامت، حضور، سکنا ) بهره جست. در پهلوى: کترونتنKatruntan : اقامت - سکنا کردن، حاضر شدن ، حضور بهم رساندن ، ماندگار شدن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٩)