حصر : درمانده
گرفتن
کلمه ( حصر ) که مصدر فعل مجهول ( احصروا ) است به معنای منع و حبس است و اصل در معنای آن تنگ گرفتن است .
راغب می گوید: ( حصر ) و ( احصار ) هر دو به معنای راه نیافتن به خانه کعبه است اما چیزی که هست ( احصار ) ، ممنوع شدن به خاطر وجود مانعی ظاهری از قبیل دشمن و امثال آن است ، و حصر به معنای ممنوع شدن از ناحیه منع باطنی و درونی از قبیل مرض و امثال آن است . ( تفسیر المیزان )
... [مشاهده متن کامل]
( حصر ) به معنای جلوگیری از بیرون شدن از محیط است .
راغب می گوید: ( حصر ) و ( احصار ) هر دو به معنای راه نیافتن به خانه کعبه است اما چیزی که هست ( احصار ) ، ممنوع شدن به خاطر وجود مانعی ظاهری از قبیل دشمن و امثال آن است ، و حصر به معنای ممنوع شدن از ناحیه منع باطنی و درونی از قبیل مرض و امثال آن است . ( تفسیر المیزان )
... [مشاهده متن کامل]
( حصر ) به معنای جلوگیری از بیرون شدن از محیط است .
فراگرفتن، احاطه کردن، بازداشتن، محدودکردن
بی حد و حصر ؛ بیشمار. بی قیاس
بی حد و حصر ؛ بیشمار. بی قیاس
حیطه گذاری ، تعین کردن مقدار و حد اندازه ی چیزی
قلمرو بندی کردن.
قلمرو بندی کردن.
محاصره کردن