حشم

/haSam/

    retinue

فارسی به انگلیسی

حشم دار
cattleman

مترادف ها

retinue (اسم)
همراهان، ملتزمین، نگهداری، حشمت، حفظ، حشم، خدم وحشم

پیشنهاد کاربران

حَشَم ؛ اصطلاح خَدَم و حَشَم به خدمتگزاران در تعداد زیاد گفته می شود.
درک بهتر این توضیح مرتبط با مطلب تحلیل شده زیر؛
حَشَد ؛ ریشه ی این کلیدواژه دو حرف ( ح ش ) می باشد که غالب ساختمان این کلمه با حرف ( د ) بسته شده است.
...
[مشاهده متن کامل]

ذات آوایی حرف ( ه ح ) به دو صورت و یک آوا به گونه ای است که دارای یک ذات لطیف است که از محل صدور آوای آن از ابزارهای کلامی در دهان مثل لب دندان زبان حلق و سقف دهان بدون درگیری فیزیکی و خرامیدن قابل صادر شدن است و چون از عمق و انتهای حلق، آوای این حرف صادر می شود همراه با حرارت و انرژی می باشد به گونه ای که در یک هوای سرد زمستانی اگر بخواهیم دستانمان را گرم کنیم فقط با ادای این حرف یعنی ههههاااا کردن عمل گرما رساندن به دستانمان انجام می گردد و در کلماتی این حرف خودنمایی می کند که بُعد لطافت و گرما و جریان لطیفی از انرژی و نیرو در آن وجود داشته باشد. مثل حرارت حوره هوری مهار حرم رحیم حیات و. . .
ذات حرف ( ش ) به گونه ای است که در هنگام تلفظ یک جریان حجیم و صدادار و پخش را در ذهن تداعی می کند و نمایانگر یک جریان شارش گونه از انرژی و عناصر مادی و فیزیکی با حجم و کمیت زیاد می باشد. مثل شارش آبشار شرشر شیر شلنگ شل شورش و. . .
کلمه ی حشد از آن جهت به معنی جمعیت به زبان فارسی ترجمه و برگردان شده است که این دو حرف یعنی ( ح ش ) با ذاتی که دارند ساختمان این کلمه را ایجاد نموده اند.
اگر مفهوم باطنی این کلمه را در کلمات هم خانواده با این کلمه جستجو کنیم به کلماتی مثل ؛
( حَشَر محشر حاشور حشره حشیش هوش هاشم حاشا حشمت حَشم محتشم و . . . ) خواهیم رسید.
اصطلاح حشر و نشر که با حرف ( ر ) و ذات تکرار پذیری که آوایش دارد و برای این دو کلمه غالب سازی کرده است به راحتی معنای باطنی کلمه ی حشد را می رساند یعنی کلمه حشر به معنی به هم حاشور شدن و کلمه ی نشر به معنی از همدیگر منتشر شدن.
حَشَم ؛ اصطلاح خَدَم و حَشَم به خدمتگزاران در تعداد زیاد گفته می شود.
حشیش ؛ علف . غالب کلمه ی حشیش چون با حرف ( ش ) بسته شده نشان دهنده ی این است که این بوته علاوه بر علفی بودن آن، بوته ی این گیاه نیز دارای شاخ و برگ فراوانی می باشد.
محشر ؛ محل حشر و حاشور و محشور شدن انسان ها در کنار یکدیگر
اصطلاح در حاشیه بودن یعنی در وسط جمعیت نبودن یا در کنار جمعیت بودن.
حاشور ؛ در نقشه کشی صنعتی برای نشان دادن نمای محل برش خورده با نیم خط های به همدیگر نزدیک در طراحی ها نشان داده می شود.
حاشا ؛ کسی که با سروصدا به پا کردن و داد و بیداد کردن افرادی را به گرد خود جمع می کند.
حشره ؛ پشه های ریز و از هم پاشیده در آسمان و در تعداد و جمعیت زیاد ولی در حشر و نشر و محشور با یکدیگر و در کنار همدیگر.
اصطلاح حشری شدن در روابط جنسی و زناشویی و حیوانات اشاره به مفهوم حشر و نشر و محشور شدن در کنار یکدیگر و نزدیک شدن به همدیگر دارد.
احشام ؛ به گله ی حیوانات مثل گاو و گوسفند در جمعیت زیاد
و فراوان از این دست کلمات که با این مدل تحلیل و تفسیر می شود به معنای باطنی کلمات دست یافت.
هاشم حشمت محتشم ؛ به شخصی هوشمند و شاهین هوش و با مرام شاهانه و با حشمت و شهامت که با صفات اخلاقی نیکو و جاذبه ای که دارد افراد زیادی را به گرد خود و همدیگر، متحد و محشور می کند.
تفاوت استفاده از دو حرف ( ه ح ) در کلمه ی حشمت و هاشم با دو صورت و یک آوا به خاطر حکمتی هست که در ذات آوایی و در نگارگری این دو حرف منطبق با واقعیت نهفته شده است.
به عنوان مثال حرف ( ح ) در کلمه ی بحر که در زبان فارسی به دریا ترجمه و برگردان شده است ، حرف ح در کلمه ی بحر که نگارگری و صورتگری و نقاشی آن به شکل موج دریا نیز طراحی شده است اشاره به پهنه ی قابل رویت و وسیعی از سطح آب با عمق زیاد را دارد و کلمه ی بحر به صورت بَهر اشاره به بهره برداری از ثروت نهفته و پنهان در عمق دریا را دارد. یعنی حتی مفهوم کلمه ی نهفته و پنهان نیز این مطلب را تأیید می کنند.
البته کلمه ی بَر به معنی خشکی در دو اصطلاح بحر و بر، یعنی دریا و خشکی، منشعب از کلمه ی برآمده و برآمدگی یا ورآمده مرتبط با مفهوم ورز آمده و ورزیده و ورزش می باشد.
کلمات دیگری که حکمت نقاشی و نگارگری حرف ( ه ) را در آن می توان دید کلمه ی هوش و کلمه ی هشت و. . . می باشد.
نکارگری کلمه ی هوش و حاشیه با یک حرف ولی در دو صورت، دقیقا هر دو مفهوم سطح و عمق یا مفهوم پیدا و پنهان را می توان دید.
کلمه ی هشت نیز که با حرف ( ه ) صورتگری شده است اشاره به دالان و فضایی دارد که با محشور شدن دو چهار ضلعی باعث ایجاد یک فضا در میان خود می شود.
اصطلاح هشتی ها در معماری نیز که برای سردر ورودی خانه ها به عنوان یک توقفگاه مُسقّف و موقت استفاده می شد این معنا و مفهوم به عینه قابل مشاهده است.

مال دنیا:گوسفندها. گله.
مال و منال:دارایی های زندگی و خانه و خانواده. خانه و زندگی را هم می گویند.
حَشَم: این واژه در فرهنگ عربی - فارسی لاروس چنین آمده است: حَشَمَ او را آزار داد و به خشم آورد. حشم الطعام: به غذا رسید، غذا یافت. حشم الشیء: آن چیز را درخواست کرد. ما حشم من طعامنا: از غذای ما نخورد. ما حشم الصید: شکاری پیدا نکرد.
...
[مشاهده متن کامل]

در فرهنگ عربی العین نوشته احمد بن خلیل فراهیدی ( در گذشته به سال 175 هجری قمری ) حشم به معنی خدمتکار است: �خدم الرجل و من دون أهله من ولده و عیاله‏؛ مردی که خدمتکار است ولی نه به خانواده اش�.
در فرهنگ لسان العرب ( نوشته ابن منظور درگذشته به سال 751 هجری ) و فرهنگ ابجدی حشم به معنی شرم کردن و یا برانگیختن خشم است.
واژه ی احشام در فرهنگ های عربی به کار نرفته و ساخته ایرانیان است. ولی در هیچ کدام از فرهنگ های قدیم و جدید عربی، حشم به معنی چهارپایان و جمع آن احشام به همین معنی نیامده است. از این رو باید پذیرفت که حشم به معنی دام، گله یا چهارپایان، از واژه ی اوستایی اَشَم asham به معنی نیرو، توان، قدرت ساخته است؛ زیرا در گذشته، داشتن اسب، استر، خر، گاو و گوسفند باعث نیرومندی خانواده بود؛ و امروزه لرها به گوسفند می گویند دنیا؛ یعنی کسی که گوسفندان فراوان دارد، دنیا را دارد.
پس می بایست به جای حشم در معنی چهارپایان، هشم نوشت. مانند هلیم که نام یک خوراکی در پارسی است و به اشتباه حلیم نوشته می شود؛ زیرا حلیم در عربی دارای دو معنی است: 1 - شکیبا. 2 - چربی ناشی از فربهی انسان یا حیوان؛ و نام یک جور خوراکی نیست.

خوب معنی خدم وحشم به نظر بنده خدم یعنی خدمتکاران وحشم یعنی مال ومنال ولی حشم رابه معنی خدمتکاران نوشته درحالیکه احشام یعنی گله وحیوانات
به معنی خدمتکاران و گوسفند هست
به معنای خدمتکاران
فرمانبران، مطیعان
خدمتکاران
1 - ستوران و چهارپایان
2 - خدمتکاران مرد و چاکران ویژه
حشم یعنی خدمتگزارن شخص به نظرم معنی دگ ای نباید بده
حشم گاهی اوقات به معنی چهارپایان و گاهی اوقات به معنی خدمتکاران است. متناسب با جمله باید معنی ان را درک کنیم.
تا بوده و نبوده حشم به معنی چهارپا و حیوان بوده نمیدونم چرا معنی بزرگ به آن داده اند
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)