واژه حسود
معادل ابجد 78
تعداد حروف 4
تلفظ hasud
نقش دستوری صفت
ترکیب ( اسم، صفت ) [عربی]
مختصات ( حَ ) [ ع . ] ( ص . )
آواشناسی hasud
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
... [مشاهده متن کامل]
فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد
حسود ، در سانسکریت asuyaka اوستایی asuyA عربی ، فارسی hasud
واژگان {رشکین، رشکآمیز، رشکیک} از برابر های آن واژه اَند.
بِدرود!
حسود : به زبان ترکی می شود" قارنی زیقلی .
زیق در زبان ترکی به لجن و گِل آغشته به لجن معنی می دهد .
قارنی زیقلی :تحت الفظی یعنی کسی که شکمش پر از گل و لجن و پلیدی است .
ولی در زبان آذری کنایه از آدم حسود می باشد .
بدسگال ( بیهقی )
رشک ورز
رشک بر اشتباه است
ناتوان بین. [ ت َ ] ( نف مرکب ) حاسد زیرا که کسی را توانا دیدن نمیتواند. ( غیاث ) . رشکین. حسود. بدخواه. ( ناظم الاطباء ) :
چشم او دید دست من بوسید
آن که میگفت ناتوان بین است.
میرزا عبدالغنی قبول ( از آنندراج ) .
کسی که فقط به فکر خودش است و به فکر همراهش نیست.
دشمن
کج نظر. [ ک َ ن َ ظَ ] ( ص مرکب ) آنکه نظرش کج باشد. کج بین . بدنگاه . ( ناظم الاطباء ) . || حسود و رشکین و بدخواه . ( ناظم الاطباء ) .
بد اندیش ، بدخواه
بعضی وقتا حسرت خوردن میزارن پای حصودی کردن
گرسنه دل . [ گ ُ رِ / رُ ن َ / ن ِ / گ ُ س َ / س ِ ن َ / ن ِ دِ ] ( ص مرکب ) حسود و رشکین . ( ناظم الاطباء ) : طعمه ٔ گرسنه دلان سخن استخوان ریزه های خوان من است . حسین ثنایی ( از آنندراج ) . || منتظر و مشتاق بودن . ( مجموعه ٔ مترادفات ص 343 ) .
رشکوند
کسی که نمیتونه برتری یا موفقیت دیگرانو تحمل کنه ( حسود )
پارسیش میشه رشکور
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٦)