حساب

/hesAb/

    appraise
    account
    compute
    figure out
    work out
    tab
    number
    limit
    arithmetic
    calculation
    figures
    numbers
    reckoning
    score
    tally

فارسی به انگلیسی

حساب اعتباری
credit account, charge account

حساب امانی
trust fund

حساب امتیاز طرفین را نگهداشتن
score

حساب انتگرال
integral calculus

حساب بانکی
bank account

حساب بانکی مشترک
joint account

حساب برد و باخت
record

حساب بندک
integral calculus

حساب پس انداز
savings account

حساب پس خواستن
challenge, query

حساب پس دادن
account, to render an account

حساب جاری
checking account

حساب جامع
integral calculus

حساب دان
arithmetician

حساب دیفرانسیل
differential calculus

حساب دیفرانسیل و انتگرال
calculus

حساب رس
auditor

حساب سازی
manipulation of accounts

حساب شدنی
calculable

حساب شده
carefully designed, deliberately planned, careful, considered, deliberate, measured, prudent, chaste

مترادف ها

account (اسم)
پا، حساب، گزارش، شرح، صورت حساب، خبر، حکایت، سبب، بیان علت، داستان

arithmetic (اسم)
حساب، حسابی، علم حساب، حسابگر، سیاق، حساب دان

calculation (اسم)
حساب، براورد، محاسبه، محاسبات

counting (اسم)
حساب

tally (اسم)
حساب، نشان، نظیر، برچسب، تطبیق کردن، قرین، شمارش، علامت، اتیکت، چوب خط، شمارشگر، جای چوب خط

score (اسم)
حساب، نشان، مارک، امتیاز، نمره، چوب خط، نمره امتحان، حساب امتیازات

tab (اسم)
حساب، صورت حساب، باریکه، برگ، هزینه، شمارش، جدول بندی

tale (اسم)
حساب، شرح، حکایت، داستان، جمع، چغلی، روایت، افسانه، قصه

پیشنهاد کاربران

چیز مهمی که امروز فهمیدم این است که کَ لی که معنای کچلی میدهد با واژه دَکِلِستِن مازندرانی یکی می باشد و به معنای ریختن و ریخته شده میباشد پس ک َ ل شدن همان ریخته شده است و در کلانتر هم به دلیل اینکه در قدیم همانطور که دوستان گفتند قلندران = calander صورت خودرا میتراشیدند به آنها اطلاق شد , کِل به چم جا و خانه و در کِرک کِلی مازندرانی ( خانه مرغ ) کِلی او / کیله او ( خانه آب = جوی ) و . . . دیده شده
...
[مشاهده متن کامل]

از اینرو میتوان فهمید کال به چم خشکی که در میانکاله آنرا داریم از فعل دکلستن آمده و کال تغییر یافته کَ ل است و به میوه های نرسیده و خشک کال و به ادم های کچل ک َل گفتند . همچنین در زبان مازندرانی به اصلا و هیچ ( تمامیت در چیزی ) دَ کال میگویند و باز نشان از این دارد برای اشاره به تمامیت چیزی از ک ُ ل / ک َ ل یا کلاً استفاده میشده . پس یکی دیگر از مشتقات آن بطور کل و کامل است.
پس داریم
کِ ل / ک ِ لی / کیله = خانه ( جایی که خشک باشد )
ک َ ل / کال = خشک و ریخته شده ( کلانتر = قلندر = کامل خشک و ریخته شده => اشاره به بی مویی و تاس بودن زیاد آنان )
کُ ل = بطور کل و کامل ( تماما )
کال = در جایی دیگر از این خشک بودن = کال برای شمارش نیز بهره شد ( چند کال گردو = چند عدد گردو ) همچنین در زبان لاتین نیز برای شمارش از واژه calculator بهره میشود که باز نشان از این دارد قلندران = کالندران = کلانتران کارشان ستاره شناسی و حساب رسی بوده / اصطلاح اینکه میگویند با من خشکه حساب کن هم بسیار شکآور به اسن است که خشکه همان کال میشود پس => با من نقداً و شمرده حساب کردن هم از همینجا آمده
واژه دکال دقیقا زمانی در زبان مازندرانی بکار میرود که بخواهیم در پاسخ به ادعاهای یک فرد بگویم تازه تم هم مثلا ادم شدی و . . . ( یعنی بحساب آوردن ملاک بوده ) پس کال و دکال یعنی حساب آوردن و دکال یعنی تو را هم بحساب بیارم؟؟
آیا واژه call یعنی فراخواندن نمیتواند رپتی به این داشته باشد؟؟؟ فراخواندن جهت شمارش و حساب آوری بوده پس آیا نمیتوان فهمید call لاتین همان کال ایرانیست اما با کاربردی دگردیس شده؟؟

واژه حساب
معادل ابجد 71
تعداد حروف 4
تلفظ hesāb
نقش دستوری اسم
ترکیب ( اسم مصدر ) [عربی]
مختصات ( حِ ) [ ع . ]
آواشناسی hesAb
الگوی تکیه WS
شمارگان هجا 2
منبع لغت نامه دهخدا
...
[مشاهده متن کامل]

فرهنگ فارسی عمید
فرهنگ فارسی معین
فرهنگ واژه های سره
فرهنگ فارسی هوشیار
واژگان مترادف و متضاد

حساب:
مانده، جمع و منهای بدهی و دارایی است. لهم سوء الحساب، بد حساب؛ طوریکه اهل نپرداختن حساب خود نیست بلکه یا به وقتش نمی پردازد و یا در پرداخت آن با خطا جایگزین می کند. حَسْبُنَا اللَّهُ وَ نِعْمَ الْوَکیلُ یعنی هرکس خدا را در هر امری وکیل خود کند هیچ کسی نمی تواند چیزی از او کم کند یا چیزی بر او بیفزاید. حق تعالی می فرماید: وَ مَنْ یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً وَ یَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لا یَحْتَسِبُ هر که از من بترسد بر او راه خروجی قرارمیدهم؛ نه تنها چیزی از او کم نمی کنم بلکه چیزی بر او می افزایم.
...
[مشاهده متن کامل]

إِنَّهُمْ کانُوا لا یَرْجُونَ حِساباً
کسانی که می فرمایند زبان تازی را ایرانیان ساختند، قابل توجه شما زبان تازی امروزی برگرفته از زبان تازی باستان است که سه هزار و چهارصد سال قدمت دارد. اگر میخواهید زبان پارسی را ارج نهید، برای چه دیگر زبان ها را خوار میکنید؟
...
[مشاهده متن کامل]

تنها هزار واژه از پارسی به تازی راه یافته، ایا این چرایی این است که تازی را ایرانیان ساختند؟ با این استدلال پارسی که بیست هزار واژه تازی در خود دارد هم اعراب ساخته اند!

برشمردن
سلیم
حساب: همچنین به معنی رسیدگی مانند روز حساب یعنی روز رسیدگی
سلیم
حساب: جدا از شمارش به معنی اندوه و ترس، مانند اینکه می گوییم به حساب تو هم می رسم یعنی به اندوه و ترس تو هم رسیدگی می کنم.
[اصطلاح تخصصی ارزهای دیجیتال]
Account
یک حساب در مفهوم مالی، نشان دهنده رویدادهای مرتبط با دارایی های مشخصی است که در آن حساب نگهداری می شوند.
دلیل ، علت
به حسابِ یعنی به علتِ ، به دلیلِ ، به جهتِ ، به لحاظِ ، به خاطرِ
‏مَریافتن/مَریابیدن = to calculate
مَریابش، مَریافت = calculation
{مَریافتن: مَر ( در پهلوی به معنای شماره، مقدار ) یافتن. رویهمرفته به معنای پیدا کردن مقدار، میزان و . . . }
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
این واژه ایرانی است و همانطور که دوستان گفتند ، آقا ، زبان عربی یک زبان ساختگی است که پس از اسلام به ویژه ایرانی ها پدید آوردند .
روز قیامت
‏دَفتَروَن = account، حساب
{دَفتروَن: دفتر پسوند مانستگی �وَن�. در کل به معنای آنچه مانند دفتر در آن اطلاعات ( اطلاعات مالی یا غیرمالی ) ثبت می شود}
‎#پیشنهاد_شخصی
‎#پارسی دوست
هساب=حساب
حساب
واژه ای پارسی و اربیده که دو بخش دارد : حِس - آب
حِس = همان گیوی ( قوه ای ) است که با آن جهان مادی و هِسّیده ( محسوس ) را درمی یابیم و آن را می شماریم یا می هِسابیم / حساب می کنیم چون در جهان مادی یا گیتی همه چیز اندازه و مقدار دارد .
...
[مشاهده متن کامل]

و همین گونه با آن جهان نادیدنی را هم درمی بینیم مانند : ترس ، هراس ، شادی ، خوشی ، غم ، خشم . . . که جَمِش ( جمع ) آن را به کار می بریم : اِحساس
پس وند - آب : نام ساز است که در جاهای دیگر به کار برده شده که کاش کُنا ( فعال ) شود :
جوراب : جور = گور : جای گود که پا به درون آن می رود.
جَواب : جَو شکلی دیگر از گَو یا گو از گفتن.

آمار، شمارش، شماره، شمار، اندازه، تعداد، حد، عده، سیاهه، بیلان، محاسبه، شمردن، ریاضی، بدهی، قرض، صورت حساب، تخمین، برآورد، قیامت، رستاخیز، دلیل، منطق، درست، صحیح، انگیزه، سبب، جهت
.
حساب،
در زبان اوستایی واژه *هَئِثَ haisa به معنای ترس هراس بیم دلهره واهمه است که در ترکیب �حساب بُردن� ( هیث آب=پسوند سازگاری ) از آن فایده برده اند مثلن میگویند �روزگاری بچه ها از پدر خویش حساب میبردند�. بدینسان روشن میشود که هساب=منطق ، حساب=شمارش ، هثاب=واهمه.
...
[مشاهده متن کامل]

*پیرس: فرهنگ واژگان اوستایی - شادروان احسان بهرامی - فریدون جُنیدی

.
حساب
از ریشه عیلامی هش haš* به معنای اندازه گرفتن حدگذاشتن و سپس haša* ( مانند اس=اسب←اش در عیلامی ) به معنای حساب شمارش count reckon واژگان عیلامی hašira*=حسابرس و hasima*=حسابداری و hasika*=حسابدار به دست آمده که نشان میدهند واژه حساب لغتی ایرانیست همانطور که همین ریشه در واژه اوستایی*ahaxsta ( a haxs ta=نا شمار ده ) به معنای ناشمرده uncounted به کار رفته است. پسوند آب در حساب ممکن است همان نشانه جمع در عیلامی باشد همانطور که رازاپ - رازب به معنای مهرازها=معماران بوده است. عرب از ریشه فرضی حسب واژگان احتساب و محتسب و حاسب و محسوب و محاسبه و حسیب را جعل کرده است.
...
[مشاهده متن کامل]

پیورها:
*GLOSSARY OF ACHAEMENID ELAMITE
Khotanese Texts By Harold Walter Bailey**

به حساب ایستادن: به بزرگتر از خود حساب پس دادن، از کسی حساب بردن.
پیش نظامی به حساب ایستند
او دگر است این دگران کیستند
شرح مخزن الاسرار نظامی، دکتر برات زنجانی، ۱۳۷۲، ص۲۳۲.

شمار
تو ( tu ) حساب بودن یا تو حساب نبودن :در گویش شهرستان بهاباد به معنای متوجه بودن یانبودن، به یاد داشتن یا نداشتن، فراموش نکردن یاکردن و مواظب بودن یا نبودن است مثال در تو حساب نبودن: ببخشید تو حساب نبودم ( فراموش کردم ) که امروز چک دارم.
یا تو حساب نبودم ( مواظب نبودم ) از دستم افتاد و شکست.
پردازش
این واژه عربی است و پارسی آن گَنیت می باشد که از سنسکریت: گَنیتَ گرفته شده است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٤)

بپرس