متروک، خراب، ویران، حزین، بی جمعیت
مترادف ها
پیشنهاد کاربران
غنچه خاطر. [ غ ُ چ َ / چ ِ طِ ] ( ص مرکب ) تنگدل و منقبض. ( بهار عجم ) ( آنندراج ) . مغموم. حزین. دلتنگ. ملول. ( ناظم الاطباء ) :
غیر اگر نشکفد از شعر تر من سنجر
غنچه خاطر نشوم کآن گل باغ حسد است.
سنجر کاشی ( از بهار عجم ) ( آنندراج ) .
غیر اگر نشکفد از شعر تر من سنجر
غنچه خاطر نشوم کآن گل باغ حسد است.
سنجر کاشی ( از بهار عجم ) ( آنندراج ) .
سوزناک
غمگین، عم زده ،
نمونه شعر:
دل من همچو قلم اندر کف توست
ز توست ار شادمان و گر حزینم.
متضاد=شادمان
نمونه شعر:
دل من همچو قلم اندر کف توست
ز توست ار شادمان و گر حزینم.
متضاد=شادمان
بزرگانی که باین نام بوده وهست
حَزین:غمگین، اندوهگین
زار